حق داری ... حق دارم ... حق داریم
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ب.ظ
شاید حق با تو باشه ...
البته شایدم حق با منه ...
شاید هم حق با هردو باشه!
ولی مهم اینه که تو پیش خودت تنهایی تصمیمتو گرفتی و دیگه ...
+ هییی ... رفیقم چی بگم ... بارونه حالم
+ انصافااااااا من هنوزم چیزی در تو کم نمی بینم
بزار اگه عشق بعدیم کور و کچل نبود ! حالا بیا و ببین
اصلا وقتی همه چی معقول باشه من عارم میاد
+ من که کلا دیگه تعارف مارف با خودم گذاشتم کنار ... قبول کردم همه آدم ها خودخواهن . اولیش خودم
+ زوری که نیس ... دیگه چی کار کنم
تو که نمی دونی من چند ماهی هست یاد گرفتم یه جایی از قلبم رو ببندم که دلم برات تنگ نشه ...... مثل اون روزهای گذشته
+ می دونی امروز چی کشف کردم!؟
اینکه تو دوست داری زندگی آینده منو با خوشبینی ببینی و آینده خودتو تاریک و غم انگیز
منم دوست دارم آینده تو رو با خوشبینی ببینم و آینده خودمو تلخ و تنها و غم انگیز
من مثال های موافق حرف خودم میارم
تو هم مثال های موافق حرف خودت
بس که تلخه این لامصب ... این حس لعنتی ...
+ آدم ها سالهاااااااااااااست دارن درباره جبر و اختیار باهم بحث می کنن . به هیچ نتیجه ای نرسیدن . اون وقت من چی بگم
گرچه معتقدم نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی
و اتفاقا در حالت ایده آلانه فکر می کنم چه خوبه همدیگه رو آدما به چالش بکشن . تهشم مهم نیس کدومش درسته. چه فرقی می کنه . مهم اینه باهم باشن آدما ولی همیشه بی هم می شن ... منم فکر می کنم خودشون میخوان که بی هم می شن
+ بی خیال بابا...
من دیگه هیچ صحبتی ذر برابر زندگی ندارم
چند وقته دیگه حتی دعاکردنمم نمیاد
فقط پلک هام میفته پایین و یه سکوت
شاید هم راست بگی ... من آینده م شاد باشه ... ولی خب بیخیال آینده . گرچه راه نجات خودم رو توی همون معجزه اکسیتوسین می بینم . همون که وقتی به دیگران کمک می کنی ترشح میشه و با استرس می جنگه
به هرحال هرکسی که زنده س و داره نفس می کشه ، دلش به یه چیزکی هم که شده خوشه دیگه ... حالا هرچی... بد یا خوب. درست یا غلط
+ افسوس ...
۹۵/۱۲/۱۵