با من به بهشت بیا...

ماییم و نوای بی نوایی

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۴۵ ب.ظ
جهان چه قدر فتنه خواهد دید از چشم ها و ابروهای مردان هرمس!! 

همه ی حرف های ما با وجود تاثیر شدیدی که توی ساعات اول روی قلبم گذاشت اما خیلی قصه تکراری بود و همین تکراری بودنش افسوسمو بیشتر می کرد. 
هم تجربه ی قبلی خودم و هم بقیه اطرافیام که دلشون گیر کرده بود پیش مردهای عشق برانگیز و با طبع لطیف هرمس! 

تهش همش همین بود . یه روز اون مرد به خودش میگفت بد و همه تلاشش رو می کرد که تصویر قشنگ خودشو از ذهن زن پاک کنه 

همیشه با احساسم زندگی کردم . جواب هم گرفتم . به نظرم احساسی بودن با هیجانی بودن فرق می کنه . بهش اطمینان دارم و داشتم و مطمئن بودم که دوست داشتنت درسته. ذات وجودت و خودت برای زندگی من مناسبه 

آره تو می تونی توی صورت من نگاه کنی و از عشق یه طرفه و هورمون های من بگی!! می تونی از بی احساسی خودت بگی و سوت بلبلی بزنی و همه چی رو انکار کنی ... اما خودت و خدا می دونین که واقعیت چیه 

من از کسی انتظار نداشتم و نخواهم داشت که منو خوشبخت کنه. اصلا مگه کسی می تونه کسی رو خوشبخت کنه؟؟؟ مهم اینه که آدم ها تلاششونو برای همدیگه بکنن 


با چیزهایی که می دونم ، هنوزم فکر می کنم تو می تونستی ... همون کسی باشی که زندگی من میخواست.

ما می تونستیم یه قصه ی قشنگ برای زندگیمون بسازیم . یه قصه خارج از عادت معمول اما فوق العاده 

این که یه نفر شکست عشقی بخوره بیش از حد دیگه معمولی شده 

من حالا رو می بینم ... چه کار دارم که چندسال دیگه چه کسی رو دوست دارم یا ندارم. مهم اینه که فرصت حالای من چطور میشه 

فکر می کنم بیشتر بحث خواستن و نخواستن باشه تا توانستن و نتوانستن 

اینکه می خوای بتونی یا نمی خوای بتونی! 


به هرحال نور مایند ... فرقی نمی کنه . منم وقتی سرم گرمه و سرکار و بیرون و این ور و اون ورم خودمو می زنم به فراموشی. 
با نرسیدن به عشق... یه قدرت مبهم و خلوت خاص روحی پیدا می کنم 
با رسیدن به عشق ... درهای جدیدی به روی زندگیم باز می شد به علاوه یه سری امتیازهای دیگه 

جفتش دو مدل زندگی متفاوته . خب اندوه و سنگینی اولی بیشتره و مسوولیت های دومی بیشتر . در هرصورت یه چیزایی از دست میدی و یه چیزایی به دست میاری. 

به هیچ وجه کسی نیستم که لازم باشه دل کسی براش بسوزه ! اما خودم فقط همون طور که بهت گفته بودم ، دلم می سوزه به این حسی که داشتم یا داشتیم!! 

فرصتی برامون بود یا استفاده ش می کنیم یا نمی کنیم. فرصت های آینده هم نامعلومن 
مطمئنم روزی نمی رسه که پشیمون بشی ... می دونی چرا!؟ چون فکر نکنم هیچ کس توی زندگیش پشیمون بشه. بس که مزخرف و تلخه این حس. مجبوریم خودمونو قانع کنیم که کار درستی کردیم یا چاره دیگه ای نداشتیم یا نمی دونستیم و .... 

به هرحال شایدم من واقعا نفهمیدم و درک نکردم تو چی گفتی یا فکرامون زمین و آسمون تفاوته یا هرچی ... 

خودمم نمی دونم چرا این حرف ها رو می نویسم 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۷
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">