با من به بهشت بیا...

چرا میخندی ستاره؟

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

دوباره با ستارههه... خوابو چراغونی کن 

خوشی اگه گرونه 

بخند 

بخند 

بخند 

بخند و ارزونی کن... 


+ وااای دندونام... 

تازه نه و نیم رسیدم خونه... از دندون پزشکی 

درد می کنه... یه شیوه جدید روش پیاده کرد :-P 


+ بارون یه جور پیوسته خاصی می بارید... 

اندیشه رو نصفه اومدم بیرون...  واسه همین تنها بودم... 

تنهایی خییس شدم... آب از صورتم می چکید :)) 

چند وقت بود اینجوری خیس نشده بودم با بارون 


+ می دونستم زیر این بارون نباید به کسی فکر کنم 


+ یادم نمیاد هیچ وقت چتر برده باشم با خودم بیرون 


+ دلم گرفته 


+ امروز یکی از بچه ها یه حرفی زد که بدجور رفتم تو خودم... 


+ نمی دونم چیکار کنم... 


+ دیگر شعر نتوانم گفت؟؟؟  


+چه قد بده بارون برای آدم هیچ شعری نداشته باشه...  و عشقی رو زنده نکنه... و حسی رو برانگیخته نکنه...  و هیچ دعایی نتونه آسمون بارونی از شما بگیره 


+ راستش... حتی دلتنگ قدیم هم نیستم 

دلتنگ کی؟ چی؟  کسی که هیچ وقت نبود؟ 


+ گم شدم... گم شدم...  گم شدم... خیییلی گم شدم 


+ آمپول انرژی... عشق به زندگی... عشق به دیگران... به من تزریق کنید :-| 


+ چند روز بیخودی تو خونم بود... یادم رفته بود... یادم رفته بود... نباید.... 


+ در تمام دورانی که سعی می کردم دوسش داشته باشم... دریغ از یه ذره انرژی... حس... یا حمایت... بودن... 

خودم از خودم میساختم... 

حالا چه قدر خالیم 

هرچی داشتم... رفت... 


+ حسی که میگه... دیگه دوست نداره کسی رو دوست داشته باشه که بعد مجبور شه از خودش کلی سوالای دیگه رو بپرسه 


+ ضعیف شدم... خوبه بودم از قبل... اه 


+ ولی من یه آدم جدیدم... میسازم... نسازم چی کار کنم 


+ فردا هم صبح میشه... مگه میشه نشه؟

همیشه صبح میشه 


+ دیگه حتی دوست ندارم برم بابا رو ببیینم...  


+ عوضش حالا می دونم... نه منتظر کسیم... نه کسی منتظرمه 

ازین نظر قوی ترم 


+ یه چیزی رو هیچ وقت نگفتم... 

ولی حالا میگم... 

چند ساله که شدیدا دوست دارم یکی سفففت بغلم کنه... 

دوست داشتم استلا سففتتت بغلم کنه...  ولی حتی منو خیلی دوست نداشت و من حتی نتونستم هیچ وقت بهش بگم دوستش دارم 


+ نمیرم بابا رو ببینم... بابایی که نتونه دخترشو سففت بغل کنه... به چه دردی میخوره؟؟  

حالم بدتر میشه 


+ راستش حالا دیگه هیچی نمیخوام... 

دارم محکم تر میشم 


+ اون روزا که داشتم هلیا هلیا میگفتم واسه خودم... یکی باید بهم میگفت عزیزم هلیا اون حس و عشق مداومو دریافت می کرد و تهش جا زد 

اون وقت تو؟؟  تو چی داری تو مشتت؟؟ تو قلبت... ؟؟ 

تو طالع تیری ها هست که خیییلی بد عشقن :-|  ونمی تونن پایان رابطه رو تشخیص بدن و نقطه بزارن 

خخخ... خلن دیگه 

تازه خیلی هم فراز و فرود دارن 

خلم دیگه...  


+ نمی دونم باید چی کار کنم؟  احساس می کنم زندگیم پر حفره س 


+ لزومی نداره چیزی بگین 

درواقع لزومی نداره چیزی بگی مهشید 

من خوبم... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۶
شیرین

نظرات  (۱)

فردا هم صبح میشه :)
اگر نشه که دیگه دنیا دنیا نیس
پاسخ:
آره خداروشکر صبح شد.. :-D 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">