کسی که انگار هزار ساله میشناسمش
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ب.ظ
امروز راجب حسم نسبت به اون کسی که باعث شد بالاخره از فکر و حس اون توی قبلی خلاص شم... صحبت کردم با عطیه
ولی هرچی که هست دوست ندارم باور کنم که دوستش دارم...
چون برام دردسر میشه... معلوم نیست که چی میشه
ترجیح میدم تنها باشم و شعری نگم و... تا اینکه اسیر کسی باشم که موندنی نیست
گرچه احتمالا... فقط احتمالا... دو روز دیگه که ببینمش... دوباره دوستش بدارم و نتونم از جلو چشام بندازمش دور
در هرصورت مهم نیست... زندگی میاد و میره
هرکی هم موندنی نیست... همون بهتر که نیاد
۹۴/۰۸/۱۷