ناگهان عشقی به تیاتر
چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۲ ب.ظ
دیدن یه تبلیغ تیاتر...
و ناگهان عشقی به تیاتر که در من زنده می شود!!!
یادش بخیر روزایی که تو فکر نوشتن و ایده پردازی نمایشنامه بودم
یادش بخیر روزای پرهنرم...
راه رفتن دور اتاقو... دیالوگ های آهنگین پروندن و راه رفتن و بازی کردن و...
یادش بخیر... :)
نمی دونم دوباره کی بهش برمی گردم ولی می دونم که ازش جدا هم نشدم
فقط کمی دور شاید
+ یادم بمونه بدون این شورا زندگیم راحت تموم نمیشه
ولی خب نکته خوبش اینه که می تونم ازش تو کارمم استفاده کنم!!
+ و همچنین شوری به ساز زدن
این روزااا خیییلی دوس دارم یه ساز داشته باشم!!!
۹۴/۰۸/۲۷