شاید شاعر برگشته باشد... از سفر دور و دراز
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ
غمت... دانه آوازی می شود
نهفته در خاک دل
در بهاران آبش می دهیم و قد می کشد
تابستان آبش می دهیم و برگ و بار می دهد
پاییز کمتر آبش می دهیم و زلف خود را به باد می دهد
زمستان آبش نمیدهیم و شاخه های تیز خود را در حنجره فرو می برد
حنجره دردش می گیرد
آواز دلخور می شود... و خود را سر می دهد...
+ نمی دونم چی شد همچین چیزی نوشتم!
البته اگر فصول رو درونی درونی در نظر بگیریم... می تونم باهاش همذات پنداری کنم
۹۴/۰۹/۲۸