میان شهر بی باور.. من سرگشته را دریاب
دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ
باورم کن باورم کن خیلی خسته ام
بس که نا باوری دیدم تو خودم هر بار شکستم
رگبار تلخ دورنگی دشنه زد به تار و پودم
از غم نا مردمی ها مرده ذرات وجودم
دیگه باورم نمیشه که هنوزم زنده هستم
گرچه میدونم که پاکی شده باعث شکستم
باورم کن که تو سینه غم دارم به حجم فریاد
آخه این غم کمی نیست که صداقت رفته بر باد
زیر این گنبد وحشی توی این دل ناگرونی
تو بیا هم سفرم باش تو اگه بخوای میتونی
تو میتونی...... تو میتونی
باورم کن باورم کن باورم کن آنچه هستم
بس که نا باوری دیدم تو خودم هر بار شکستم
(ژاکلین ویگن)
۹۴/۰۹/۳۰