چیزهای ترسناکی که تعریف می کنند!
نمی دونم چرا هروقت سرکلاس های دینی و الان اندیشه و کلا در طول زندگانیم...
وقتی از اون منظر بحث به معاد و اون دنیا و مسایل حاشیه ای و فلانی چه کشف و شهودی کرده و... می رسه ،
یه جور پوچ گرایی و زشت بینی خاصی میچسبه به مغزم که حالمو بد می کنه :-|
یا وقتی راجب پاک شدن و نشدن و بهشتی جهنمی اینا... خوشم نمیاد ازین حرفا
نمی دونم من اشتباهم یا مدل گفتار اونا
خوشم نمیاد... حس می کنم یه جور از راه احساساتی کردن... مجبور می کنن آدما رو که یه کاری انجام بدن یا ندن
درحالی که وقتی به عمق این بکن نکن ها و فلسفه ش میری.... کلی چیزای انسانی می بینی که راستش نمی گم ربطی به دین نداره ولی لزوما دینی هم نیست
چرا به جای اینکارا یاد هم دیگه نندازیم که انسانیم و حتما زندگیمون فلسفه ای باید داشته باشه؟؟
اونم این روزا که زندگی و فکر آدما سطحی شده... این حرفا فقط تضاد و بیچارگی آدما رو بیشتر می کنه به نظرم
به نظرم خیلی ناچیزه به خاطر ترس از خوک شدن در اون دنیا... گناه نکنی
اصن چرا دید به گناه این شکلیه؟؟
خیلی سطحی خیلی سطحی نگریه که بخوایم اینجوری به دین نگاه کنیم!!!! اصن زندگی فراموش می شه...
حس زندگی... عشق... زیبایی
اون چیزایی که اینا ترسیم می کنن هیچ زیبایی نداره... یه سری مراحل ترسناک بیشتر نیست
درحالی که همینشم که الانه ما تو سختیامون.. تو اشتباه کردنامون... و تجربه هامون... نشانه های زیبایی می بینیم... حس زندگی و امید کشف می کنیم..
چه برسه به مرگ و...
جاهایی که بی واسطه به خدات وصل میشی... یا شاید بی مزاحمت... یا نمی دونم...
به هرحال وقتی دلت یه چیزی رو پس می زنه... ینی یا تو آمادگیشو نداری یا... اون چیز برات خوب نیست
هیچ نشونه و حسی... کلا هیچی بی دلیل نیست