با من به بهشت بیا...

مبارکش باشه :*

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۰۶ ب.ظ

خل و چلای موسسه... حسابی قبل امتحان من سروصدا کردن و دست زدن و خوندن و... :)))) 


بعدشم یهو بابا رو دیدم... اصن هرچی درس بود از کله م پرید 


اولین سوالو دیدم وحشت کردم!  ولی کم کم که استاد اومد و ازش پرسیدم... خیالم راحت شد 

اگه با مهربونی صحیح کنه شاید نمره کاملو بگیرم 


خوب شد به حرف بچه ها گوش ندادم و کتابو با دقت خوندم!  


آهان... میمن!  خدایا 

چقدر ذوق دارم به خاطرش... ایشالا خوشبخت خوشبخت شه 

قشنگترین خنده رو میشه رو لبای کسی دید که قراره با کسی ازدواج کنه که دوستش داره 

البته نه ازین دوست داشتنای الکی

این روزا دوست داشتنای قدیمی رو قشنگتر می بینم 

خوشحالم هنوز پسرهمسایه ای هست که پاشنه در خونه دخترهمسایه رو بشکونه 

هنوز دختر همسایه خجالتی هست... 

توی این دنیا... دیدن این حسای قدیمی عجیبه و با ارزش 


البته هرکسی زندگی داره... فرق داره... 

خودمم عاشق پسر همسایه نمیشم ولی خوشم میاد میشنوم:)))  


انگاری قدیما... نور و گرمی و زندگی بیشتر بود... 

منم میخوام خودمو بچپونم تو بغل زندگییی


زندگی مث یه چشمه جاریه... یا سوارش میشی... و میری... 

یا همش از کنار نگاهش می کنی... یا...  



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۴
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">