با من به بهشت بیا...

گزارش دو روز

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ب.ظ
به طرز اعجاب انگیزی پنجشنبه امتحانا تموم شد! 

و دوره پیچیدگی های من در خودم شروع شد 

هنوز نتونستم از کسی برنامه کلاسای موسسه رو بگیرم! 

ولی خب بالاخره موفق میشم 

تازه دو روز گذشته و من به این فکر می کنم که روزها چه قدر کش خواهند اومد... 

و این پرسش که آیا این حس دلتنگی ما با شمردن دانه به دانه روزها... در نهایت میشه برطرف شه یا نه 

و جواب اینکه بهترین اتفاق میفته و این درد هم لذت بخشه 

خلاصه این طرح مسئله و سوال و جواب... گردشی میان و میرن و... 

همین 


+ امشب یه خبری که دکترالی خوشگله(دندونپزشکم)  داد... و خیلی من ذوق کردم... این بود که دو ماه دیگه می تونی برداری ارتودنسیتو 
فک نمی کردم اینقد زود بشه!  خداکنه بشه 


+ ینی چه فراز و نشیبی من به دوش می کشم در طول روز... 
به معنای واقعی... دختر تیری ام!!!! 

+ امشب که رفتم دندون پزشکی... احساس کردم صدسال بیرون نرفتم :-|  آخرین بار پنجشنبه شب بیرون بودما ولی خب اصن این تنوعه که ایجاد نشه آدم حس پوسیدگی بهش دست میده 
قبلا ها تو خونه می پوسیدم.. عین خیالم نبود... البته ینی حالیم نبود 
ولی خب حالا دیگه می دونم 

+ خوبه آدم زیادیم به خودش گیر نده دیگه!!  خطاب به خود گیرم! 

+ گویند که 17 بهمن کلاسا شروع میشه 

+.... 

+ نکته جذاب مصادف شدن تعطیلی من با نبودن عطیه و نورکه :-| 
ولی خب من کلا خاصیت سازگار شوندگی پیدا کردم 
هر چه پیش آید خوش آید 

+... 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۶
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">