زنده باد امید
در ازدحام این همه ظلمت بیعصا
چراغ راهم را از من گرفتهاند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایهروشن خانه باز خواهم گشت.
پس زندهباد امید !
در تکلم کورباش کلمات
چشمهای خستهی مرا از من گرفتهاند
اما من
اشاره به اشاره
از حیرت بیباور شب
به تشخیص روشن روز خواهم رسید
پس زندهباد امید !
در تحمل بیتاب تشنگی
میل به طعم باران را از من گرفتهاند
اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب آب
به کشف بیپایان دریا رسیدهام .
پس زندهباد امید !
در چهکنمهای بیرفتن سفر
صبوری سندباد را از من گرفتهاند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسیدن به کرانهی موعود
توفانهای هزار هیولا را طی خواهم کرد .
پس زندهباد امید !
چراغها، چشمها، کلمات
باران و کرانه را از من گرفتهاند ،
همهچیز
همهچیز را از من گرفتهاند ،
حتی نومیدی را ...
پس زندهباد امید !
سیدعلی صالحی