آیم بتر.. بات..
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ب.ظ
دقیقا چند ساعت بیشتر نیست که افتادم رو دور تند
فکرامو مدام متوقف می کنم و از خیالاتم دوری می جویم
همش میخوام بدوام کارامو انجام بدم
بدو بدو
بدو بدو تحقیق راحتی که راجب تاریخچه و اساسنامه بود انجام دادم
بدو بدو غذای خوشمزه ساختم
بدو بدو لباس شستم
بدو بدو...
بدو...
و در آخر وقتی به آسمون و هستی جهان شمول نگاه می کردم و تاریکیش و پرستارگیش
به این فکر کردم که کاش چند روز بدوام... و درنهایت یکهو یکجایی... خیلی یکهویی به تو بخورم و متوقف بشم
و اونجا جهان آغاز بشه
اینجاس که شاعر میگه... دلخوش گرمای کسی نیستم.. آمده ام تا تو بسوزانیم
خورشید کشکولم... کشکولم..
کشکول جان.. من دیگه دنبال تو نمی گردم
دیگه برای دیدنت تلاش نمی کنم
دیگه صدات نمی زنم..
تو خودت باید... یا خدامون باید
حالا مهم ترین کارم..کاری نکردنه.. فکر و رویایی نداشتنه
گرچه خیلیی سخته
حس واقعی من... دوست نمی دارم از تو فقط.. جزیی از من بودنت باقی بمونه
دقیقا چند ساعت بیشتر نیست که افتادم رو دور تند...
این دویدن مداومم هم به رویایی می ماند
این چند ساعت را هم غنیمت می شمرم :-P
۹۴/۱۲/۰۸