دختر و پدری
پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ق.ظ
گاهی عمدا اصلا دوست دارم دلتنگ بابا باشم
بالاخره این چشم های تیره وابروهای کشدار و موهای مشکی و صورت کشیده باید به یکی رفته باشه
نباید؟
شب جان... پدر جان...
با من به بهشت بیا...
جات توی تمام لحظه های مهم زندگی خالیه
اما من دیگه هیچ وقت به تو برنمی گردم O:-)
تا فراموشت نکردم... باید داستان خودم و خودت رو تموم کنم
داستان شب پدر و ماه دختر
برام جاده رو به مرگ بودی... بدون بودنت کاملا زندگی می کنم :)
یادش بخیر پارسال این روزا... توی هر مشکلی که میفتادم... سه ساعت گریه می کردم.. که دو ساعت و پنجاه و نه دقیقه ش به خاطر تو بود :)))))
تمام قدرت اندک منو می گرفتی و با تمام قدرتت بر من سایه مینداختی!!!
هه
خاطره... پدر... جاست بهشت
۹۵/۰۱/۱۲