با من به بهشت بیا...

بیدارشو..5

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد... 

وقایع پس از زیر باران


من الان یکیو دیدم!!!!  بگو کییییییییی


خییییلی خوشحاااالممممم... 



خودمووووو...  خودمووووو... خودمووو دیدممممممممم ^_^ 



من بودمممممم 



من بودددممممممم 



من بووووووددددمممممممممممممم 



همونی که دوست داشتم همیشه تو خیالاتم باشم بودممممم... 



دختری که نمی ترسههههههههه... از هیچییییی.... دختری که آزااااادهههههه 



باهام صحبت کرد... ازم خواست ازین اسارت درش بیارم... کلی دلمو برد... 


خواست باورش کنم 



وااااای اوووون من بووووودمممممم 



برام خوند... خیلی قشنگ خوند... 



و تو رو خیلی خییلییی دوست داشت... وقتی از تو گفت اشک تو چشماش جمع شد...:)))) 



واااای خدایااااا...  ممنووووووون 


بهم گفت همون دختر سرخوشه.... گفت من اونم...!!!  



من هیچ دستی تو این اتفاقات نداشتم... فقط راحتش گذاشتم... دیدمش... شنفتمش... 



+ خیلی سخته خودتو نبینی... نشناسی و خودت زیر خروارها ترس و کمبود و استرس کهنه پنهون شده باشه 


+ فاز دوم رهایی از استرس^_^ 



+ اگه بخوام بگم با چه وسیله هایی خدا خودش راه رهاییمو گذاشت سر راهم... باورتون نمیشه... 


فقط باید بهش امیییید داشته باشی... 


بالاخره از یه وری خلاصت می کنه 


شاید نه اون جوری که خودت فک می کنی... مدل خودش... اونی که ع همه بهتره 



۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۶:۵۹ ۱ نظر  ۰  ۰


+ امروز دلم میخواد این مسیله رو ربطش بدم به برکات اویی که دیده بودمش اما متوجهش نبودم

___________________

اوخی


قالب جدییید و..... من و نورک :-D 


این برمیگرده به هفته پیش که نمیخوابید... 


بعد دستمو گذاشته بودم کنارش... بعد وقتی برمی داشتم دستمو بیدار می شد و ابراز دلخوری می کرد 


اینجوری شد که من یه بیست دیقه ای پیشش بودم تا خوابش عمیق شد 


مامانش هم گفتم عکسمونو بگیره... فوتو بای مامان جونت 


۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۵ ۲ نظر  ۰  ۰


_________________________________


لبخند بزنید... بی خیال


یه وقتایی که یه چیزی اتفاقی شرایطی حالتی... دلم میخواد... 



به خودم میگم... خب عادی میشه اونم پس اصن نخواهش



و نمی دونید چه قد دلم میخواد بعد اون جمله به خودم بدو بیراه بگم 




+ فردا صبح دوست دارم باشم خونه 


ولی دو تا از کارام حتما باید صبح انجام بدم 


اگه هوا خوب بود میرم 



+ یکشنبه و دوشنبه تعطیلیم در طول هفته... 


به این دو روز که می رسم هول میشم اصن :-| 



+ این هفته هم نمی رم سورمه ای رو ببینم.... :-( 


البته اگه کلا بشه... :'( 



+ جدا شدن از زمین و زمان 



+ چه قدر اون خب که چی؟؟  ته آرزوها و رویاها اذیت کننده س... 


به چیزای خوب فک کنی بعد تهش بگی خب که چی! 



+ آروم کردن خودت هم کار سختیه ها!!  خصوصا اگه متلاطم بودن... هم غذا بشه هم نابود کننده 


آه 


نباس ناامید شد ولی 



+ این بالاییو خودم می فهمم:-| 



+ کجایی آااااخه... هان؟



+ امشبو بگیر بخواب.. صبح خبرای خوش می بینی.... کاراتو انجام بده.. امشب میاد... این هفته رو سر کن. هفته بعد همه چی عوض میشه... همین پاییز تموم شه... زمستون تموم شه دیگه اومد.ه..  نه حالا بهار نمیاد... تابستون... این پاییز.... آخر این زمستون... بهار میاد... تابستون.......... 


امشب خسته ای... فک نکن... بگیر بخواب


امروز که حالت خوبه...خسته هم نیستی... این فکرا چیه 


امشب اصصن حرفشم نزن... فک می کنه تو غر غرو و بچه ای 


امشب نههههه... اصن فکرشم نکن... امکان نداره.... 




+ خودمو مسخره کردم فقط...همین :-|  



+ طبق مسخره کردنای خودم... امشب خسته م فقط... همین 


می تونم با اینا دیگه یه تقویم بسازم :-| 



+............. صبح خوب میشم با یه سری توهمات یا تفکرات که بعدا هر وقت حال داشتم اونا رم مسخره می کنم....  والا :-| 



+ خوب میشیییی؟؟  مگه الان حالت بده؟؟  نه خوبم... بهتر میشم!! 



+روزا چه جوری میگذرن... یه جوری میگذرن که ته رویاهات یه خب که چی ناز فرود بیاد



+خواب فقط خواب... هلیا :-| 



+ من خوبم بابا... خوبم 



+ خود درگیر مزمن... تویی فاطمه :-| 



+ کاملا می تونم پیگیری کنم و بفهمم که چرا هی میگی خوبم خوبم... :-| 


دهنم منو به بد و بیراه داشت وا می شد 



+ بد و بیراه ما تهش درد و کوفت و بیشعور باشه 


کلا از حرفای خیلی بی ادبی و آدمای بی ادب خوشم نمیاد 



+ واااای چرااااا... دیگه مگس بیشعور پرسروصدا... این موقع شب... حق من نبووووود:-| 


چه قدرم وول میخوره 


صداش مث صدا اره برقیه :-/ 



+هوووفففف... داره احساس تنهایی گزینی در دنیای واقعی بهم دست میده 


ناراضی هم نیستم 


ولی هی داره میزان حرفای شخصی که با آدمای واقعی میزنم به صفر میرسه 


چه بهتر 


انتخاب خودمه دیگه 



+ من برم مگسه رو نابود کنم 



+ در ادامه مسخره کردنام... 


الانم امید اینکه بیین همه چی چقدر خوبه و با همه چی میشه شوخی پنهان داشت!!!!  فردا صبح یا تا آخر این هفته فوقققشششش خبرای خوب می بینی :-| 


دارم نقش این فالگیرای بی شعور برای خودم بازی می کنم 


در حالی که هیچ فالی نمی گیرم :-|  و بدون دلیل... 



+ من خوبم... خیلی هم آفتاب خودمم و اصن آدم باس آفتاب خودش باشه و....  



آره... آره 



+ والا... 



+ تیکه انداختنمم میاد تازه امشب



+ تیکه هه رو حذف کردم:-| لعنت بر سانسور 



+ من الان لبخند زدم... بیایم لبخند بزنیم... هررررر... هررررررر:) 






۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۱ ۱ نظر  ۰  ۰

+ نفس های سختی بود... خیلی سخت

______________________


دعای مادر


مامان میگه :


امروز رفتم حرم... 


یهو دلم خیلی برات گرفت!  


نمی دونم چرا 


برات دعا کردم 


۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۱:۰۱ ۲ نظر  ۰  ۰


‌+ کاش مادر دوباره دعا می کرد... به هم می رسیدیم... 

__________________________

شبت خوش باد من رفتم


بالاخره باید زندگی جدیدی شروع کرد 



با آدمای واقعی... حس های حقیقی 



نه گم شدن توی یه قطعه مجازی تا یک "تو" فرضی از دستت نیفته بیرون یکهو... دست که نه قلب



روزای راحتی رو سپری نکردم... اصلا 



ولی دیگه هیچ کیو نمیشناسم 



تو رو نشناختم...  تو رو ساختم... 



+ اینجا کارش تموم میشه... ساعاتی دیگر


۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۸ ۲ نظر  ۰  ۰

_____________________


Mistake


قطعا که تو لیاقت عشق پاک منو نداشتی



من عاشق عشق بودم و تو رو اشتباه گرفتم 



همه رویاهام برای ما شدن... همه حس های قشنگ... همه شوت به پوچ کردن خودمو تحلیل رفتن ختم شد... 



آره 



تو نبودی



تو توی روزای سخت من نبودی 



تو هیج وقت نبودی و من با خیالت بودم... 



همین 


۰۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۰ ۰ نظر  ۰  ۰

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۴
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">