خورشید بیدارشو1
جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ
از محتویات وب قبلی
در مراحل حذف شدن است
Secret
امروز با مریم داشتیم مثلاااا تمرین می کردیم که یهو سر صحبت با یه خانمی باز شد که رازی شد بین من و مریمی :-D
و منجر شد به حرف های خوبی بین من و مریم.
خیلی عجیب بود خیلییییی.. خییییلییی... نمی تونم بگم ولی:-P
احتمالا یادداشت کنم تو دفترم.
دفتر راه راه مشکی سفیده که گربه داره O:-)
خب باید آدرس بدم به خودم که بتونم پیداش کنم خب
+ عاقا این یه ماه تا آزمونم مث برق و باد می گذره
پیرو پیرامون حرفای اون خانومه... من و مریم دیگه بییی خیااالیییم:-D
+ دوست مریم داشتن خیلی خوبه :-)
۳۰ تیر ۹۴ ،
_____________________________
پرسش هایی در ذهن نزدیکانم
چند روز پیشا یکی از دوستام چند صفحه طالع ماه تیر برام فرستاد. :-D
یه پرسش داخلش مطرح شد اول و آخرش که خیلی برام جالب بود.
آیا شما از خودتان می پرسید که من...
1. آیا یک بانوی آرام قمری ست یا یک پرنده دیوانه وحشی؟
2. آیا دختر ماه مانندی در یک باغ بهشتی یا پرنده ای دوست داشتنی و دیوانه؟
از آجیم پرسیدم به نظرش درست بود. خودمم همین فکرو می کنم. مطمئنم دوستمم همین فکرو می کنه :-D چون قبلا به این نتیجه رسیده بود:-P حتی مامانمم میگه خیلی وقتا بهم همچین چیزی رو
البته در آخر اون متن نوشته که : البته جواب این سوال مهم نخواهد بود :-P
می دونید؟ :-D
۰۳ مرداد ۹۴
____________________
ایش
اولا سلام...
دوما با لحن نقی معمولی بخوانید : مگه داریییم؟؟؟ مگه مییییشههه؟؟؟
الان من نسبت به شرایطم همچین حسی دارم:-D
خب همیشه توضیح منطقی اینکه چرا حالت از یه نفر به هم خورده برای کسایی که نمیخوان بشنون کار سختیه... ما نیز سعی می کنیم توضیح ندهیم دیگر
+ نگرانم برای نورا... هرشب یه خواب مربوط به این دختر و مامانش می بینم
دعا می کنم به خوبی و خوشی و سلامتی بیاد و روندی در سلامت روانی کامل
البته همه ی این خوابا به خاطر ترس هامه و اتفاقای این مدت ها... وگرنه همه چی گود میشه و خوش ;-) انشالله
دوست دارم بهش بگم... همیشه وروجک باش و خوشال :-D
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر  ۰  ۰
__________________________
عجیب اما واقعی:)))
دوشب پیش که داشتم با اون یارو صحبت می کردم... ایشان گفتند که من دوست دارم وقتی عصر از سر کار برمی گردم به خانه همسرم حتما در خانه باشد و من بتوانم ناگواری های کارم را به واسطه ی طنازی های خانوم فراموش کنم و حالم خوب شود.
و اینجانب خواستم بکوبم در دهان ایشان اما کظم غیظ کردندی.
خب کسی که اینقدر مطلق حرف می زنه معلومه فازش چیه دیگه. تازه ایشان می فرمود که سالی یکی دوبار غذای شما آماده نشود اصلا مشکلی ندارد. مادر من هم اینطور است.
این جا دیگر واقعا کف گرگی باید نثارش می کردیم که باز هم فرشته های خوبی ما را نگا داشتندی.
منم همش بهش گفتم نه نه اصلا شاید هیچ وقت نباشم از کجا معلوم؟ که دست از سر کچل ما برداره. ولی دست بردار نبودندی
ما خیلی محترمانه به ایشان فرمودیم که برای کسی طنازیمان را خرج می کنیم که ما را بفهمد و دوستش داشته باشیم نه برای هرکسی لکن ایشان باز نمی فهمید. و تشخیص افسردگی بالای پنجاه درصد در ما را می داد.
امروز داشتم فکر می کردم که چرا همش باید زن خونه باشه و منتظر؟ چند بارم خانومه نباشه. و یه عصر پاییزی که از سر کار و بار بیاد خونه ببینه عه؟ چه باحال... خونه غذا چایی و مردی که خسته ومونده کار نیست و می تونه انرژی بهش بده.
اصلا دوست داشتم در کشوری زندگی می کردم که دخترها هم از پسرها خواستگاری می کنند. آن وقت اصلا لفتش نمی دادم. خیلی رسمی می آمدم خواستگاری ات و تمام. من را که می شناسی صبرم زیاد نیست. گرچه این روزها پیشرفتم چشمگیر بود. و نکته مثبت دیگر اینکه از این وضعیتم هم در می آمدم و لازم نبود هم کلام نفهم ها بشوم.
البته ایشان آدم ساده ای می نمود و بد نبود لکن ما را اصصصلا نمی فهمید. اصلا دوست نداشتیم تحملش کنیم. خداراشکر
و اینکه ایشان می فرمود کار و یا بیرون رفتن و هرجور مشغولیتی برای زن سرگرمی ست. سرگرمی خوب است به شرطی که غذایش را درست کند و تشریفم را آوردم خانه... منزل باشد و همان قضیه طنازی و...
این موجودات اصلا درک نمی کنند که زن ها اسباب بازی و دلقک نیستند. دغدغه های مهم دارند و در جامعه نقش دارند و موثرند. خیلی بیشتر از امثال ایشان.
مشغله هایشان هم سرگرمی نیست.
این بود انشای هر پاراگراف یک جوری من :-D
برای گذاشتنش خیلی مشکوک بودم ولی گذاشتم و بخندید:-D
۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۹ ۳ نظر  ۰  ۰
___________________
هوای تازه ای خواهر
از وقتی پیش ما نیستی هوای تازه ی مایی... همین دقایقی پیش بهت گفتم:-*
بزار ثبتش کنیم الانو امروزو... به عنوان روزی که تو یه خرافه و ترس بزرگو در من شکستی و من الان چقدر احساس آزادی دارم
بار مسئولیت چندین ساله از دوشم برداشته شد
خداروشکررر:-D
چقدر خوبه که تو هستیی... چقدر خوبه تو رو دااااارممم... :-D
۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۷ ۲ نظر  ۰  ۰
__________________
روزی که از زمین بریم
همیشه وقتی به آخر هر چیزی فک می کنی... کش میااااد
هرموقع یادت نباشه روزا دارن می گذرن... روزا تند تند میان و میرن
دقیقا همون موقع که می فهمی روزا تند می گذرن... روزا کند می شن... کش میاااان
آخر هرچیزی.... وقتی یه شروعه که آخری هم حتما داره... پس چرا اینقدر به آخرش... به نتیجه ش فکر کنیم؟؟
آخرش... تهش و نتیجه ش... تنها چیزیه که لازم نیست ما بهش فکر کنیم...
از ساده ها... تا مهم تر ها... از آزمون 31 مرداد... تا اومدن نورا... تا تموم شدن تابستون... تا تموم شدن 94... و یا... تا تو...
انتظار مطلق... برای تموم شدن و آخر و ته و نتیجه هرچیزی... فرسودگیه.. پیری روحه
یعنی زندگی نکردن!!! تا روزی که پایان آخر... مارو بگیره از زمین
دیگه ازون به بعد همش شروعه
12مرداد
۹۵/۰۲/۲۴