با من به بهشت بیا...

حواسم پرت موهاته 2

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ق.ظ

پوستم رو شیر و نمک مالی کردم بلکه آثار خستگی و تکیدگی از بین بره 

نصف محتویات کیفمو جا گذاشتم دانشگاه

خداروشکر یهو یادم افتاد به مامان زنگ بزنم... فهمیدم و برگشتم 

بدون تو چه بی حواس است این بانو 

خورشید غروب که مهربانانه و پرشکوه به صورتم می تابد .. حس می کنم تو هستی 

آمده ای ماه بوسی

اعصابم شیری جوش آمده ی روی شعله است... حالا هی کمش کن... زیادش کن... 

امشب نیامدم.. به خودم گفتم دیگر نمی آیم 

بازی که خودم شروع کردم را به پایان بردم 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۴
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">