هیچ پوچ فراموش
چهارشنبه و شنبه هم امتحان بدیم دیگه تمووووووم... تموووووم
دو تا بیست از سه واحدی چسبییید... عوض اون 16 تک واحدی مزخرف در اومد
خیلی خسته شدم این ترم... خصوصا که کلا تو افق محو بودم
حالا نشستم دارم به یکنواختی فکر می کنم و دلم یه فعالیت باحال میخواد که روح و روانمو عوض کنه
اما... نمی دونم! به هرچی که فکر می کنم به نظرم خیلی دنگ و فنگ داره
باید روبه روی خودم بشینم با خودم حرف بزنم... از این طفره میرم.. حالم بد میشه اصن بهش فکر می کنم
اصن امشب یه جوریم... حس می کنم دلم هیییچی نمیخواد... ینی هیییچی
شاید از خستگیه
خستگی تمام این روزا
که سخت گذشت
شایدم از خصوصیات گذر از مرحله ای به مرحله دیگه س
شایدم عادیه
شاید از شب نخوابیدنه
شاید از دل درد دیشب
شاید آلودگی هوا
شاید اثرات هجوم افکاره
شاید...
هیچی و شاید همه چی
و شاید بعضی!
+ همین الان دلم یه چیزی خواست...
هیچی و پوچی و فراموشی
+ به خواسته های دل خیلی اعتقاد دارم... حالتو بهت نشون میده
+ امیدوارم امشب خواب آسانسور و پله و زلزله و دلهره و... نبینم :-|