با من به بهشت بیا...

دائما یکسان نماند حال دوران

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۲ ب.ظ

قرار بود بعد از این... 

هربار که می شکنم... 

از نو برخیزم 

آینده دست من نبود 

و جز زیستن چاره ای در کاسه ی زندگی پیدا نشد

حتی اگر تمام جهان به رویم شمشیر بکشد 

من تمام نمی شوم 

این خرده حرفک های شکننده که چیزی نیست 

من به این راحتی تمام کشته هایم را به آتش نمی دهم 

حتی اگر عزیزترین هایم از باور کردنم شانه خالی کنند 

و یکه و تنها در بیابانی بی ابتدا و انتها 

من بمانم و...  من... و تاریکی و قلبم و ایمانم و باورم و خدا 

و چه خوب می شود اگر باشد.. یاد روشنت 

ما خود به تنهایی خانواده بزرگی هستیم... 

راه میابیم... 

به نوری می رسیم.. به خانه ای.. شهری.. دیاری..  که آدم هایش از جنس دیگری باشند 


+ دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت 

دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور

***

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپدید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۳
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">