با من به بهشت بیا...

تبصره :))

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۴ ق.ظ

وای من هیچ وقت آدم بدبینی نبودم!  

دیرباور بودم ولی بدبین نه... 

جدیدا دارم به شدت میرم رو به بدبینی! 

این اصلا خوب نیست... 

البته خوب و بدش مهم نیست 

مهم اینه که هست 

ولی خیلی عجیبه!  

+ درباره شعر شاملو هم باید بگم... اگر قرار بود شاعر یکی از شعرای شاملو باشم... همین اشک رازیست رو انتخاب می کردم!  هوووف عاشقشم 

+ فکر کنم افسردگییی گرفتممم:'( 

برمی گردم به روزای اوجم :'( 

از پس خودم برمیام... 

یو آر مای هیروووو :'( 

+ فک کنم الان بشینم سیلویا پلات بخونم عالیه :-| 

اون روزا که خیلی خوش بودم و سرشار... میگفتم سردی نگاه و نوشتار سیلویا اذیتم می کنه... نمی تونم بخونمش!!!  ولی خب حالا...  :-| 


+ باید پژمردنو حس کرد 

مثل یه شاخه ی تنها 

خزون یه برزخه واسه 

بلوغ سبز جنگل ها 

:'( 


+ هععععع... من چرا اینجوری شدمم:'( 

+ ندان برای ما به جز وفای یارمان 

دلان بی پناه ما به تو حواله است... 

هعیییییی... قال خودم... 


+ دیگه واقعا فعلا... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۵
شیرین

نظرات  (۱)

بدبینی یه وختا لازمه.
افسرده نیستی فاز قبل تولده :))) 
عادی می‌شی :) :*
پاسخ:
آره فکر کنم تولد بهش دامن زده :-D 
حتما حفاریش کنم... از تهش یه چیزی در میاد که خوبه :)))) 

عادی می شم ^_^ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">