شب به شب شمرد
شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۵ ق.ظ
خیره در نگاه شب...
پر حرارت مثل تب
هنوزم
منتظرم
منتظرم
منتظرم...
.
.
.
سه هفته گذشت..
+ یه لحظه تصور کردم روزها بگذرن و ببینمت ولی سرد باشی و بی تفاوت...
+ خداروشکر می گذره... خوبه... یه حالیم که حال بدی نیس
یه جور نفس کشیدن توی خلا...
+ شب به شب شمرد و در قلک.. روز انداخت...
۹۵/۰۴/۲۶
http://erfanwd.blog.ir/