رفیقان دیروز و امروز
تا حالا تو عمرم.. همزمان این همه کادو رو باهم نگرفته بودم که دیروز!
دقیقا پونزده روز از تولدم گذشته ولی بچه ها مسافرت بودن و ماه رمضون بود.. نمی شد اون موقع تولد گرفت
تا حالا برای دوستام جشن نگرفته بودم ولی خب الان بهانه ی دورهمی هامون همین تولدها و بعضی وقتا هم عروسیاشونه
کادو ها رو ریختم توی جعبه ای که مریم برام ساخته بود... گذاشتم طبقه بالای کمدم! در این حد ذوق زده :-P
نمی دونم چه اتفاقی توی مغزم میفته که دستمو میگیره و منو از خیلی چیزها دور می کنه و میگه بشین.. فقط آرامش
بچه ها داشتن توی سروکله هم می زدن ولی من دنبال آرامش بودم... رفته بودم ظرف ها رو بشورم! همیشه پاک کردن حس خوبی داره
عطیه میگه این به خاطر درون گراییه
البته فکر می کنم این روزها بیشتر از اینکه *خود شادم باشم... بیشتر دارم نقش خود شاد و دوستانه م رو بازی می کنم و همین خیلی انرژی بیشتری می بره
قمر دوهفته پیش پیام داد که عشق یعنی چی؟ عشق واقعی چیه؟
آخر حرفامون گفت من و تو روحیاتمون شبیهه و درونمون متلاطم! فقط من این تلاطم ها رو پشت خنده و شوخی و خل بازی پنهون می کنم و تو پشت آرامش و سکوت
راست میگه قمر :)
با اینکه نمی تونم به صورت گروهی خیلی باهاشون همراه باشم ولی واقعا فکر نمی کردم هیچ وقت دوستای به این پاکی و مهربونی داشته باشم یه روز... خیلی یک رو و صافن
با اینکه شاید خیلی فکرای همو قبول نداشته باشیم ولی خب اون فکرها اصلا مهم نیستن!
مهم اینه که اونا هستن و منو هم دوست دارن B-)
+ راستی! درصدای کنکور من و مریم به طرز عجیبی خنده دار بود! به قول مریم قهوه ای سوخته!
البته سنجش هنوز اسم ها رو نداده ولی خب حداقل قبول شدن من چیزی نزدیک به محاله!
البته اصلا مهم نیست... فکر نکنم دیگه کنکور بدم
من که دارم درسمو میخونم
ولی جالبیش اینجاس که من هرسوالو که می زدم حداقل هفتاد درصد مطمین بودم درسته ولی خب... انگاری درست نبود :)) کنکور که نمیشه نخونده قبول شد آخه :-D
*البته به نظرم شادی بیرونی تنها دلیل حال خوب نیست!! چون من الان خوبم فقط یه خوب که میخواد ساکت تر از قبل باشه