مهره های سوخته
يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ
یک بعدازظهری توی همین روزهای نزدیک قسمت مهمی از یک داستان جدید یادم اومد که خیلی قابلیت پیوند با اون داستان قدیمی موسوم به مهره های سوخته داشت
امشب داشتم باهاش کلنجار می رفتم که دوباره شروعش کنم
ولی خب به یه مانع بزرگی برخورد کردم
نمی دونم چرا من دست به هرکاااری می زنم که ربط به نوشتن داره با مانع کمبود اطلاعات و کمبود آگاهی مواجه میشم!
یعنی اگه بخوام به ایده هام جامه عمل بپوشونم... آخرش علامه میشم به خدا :-|
مگه ایده های من نمی دونن که من خیلی کند کتاب می خونم و فرصت زیادی برای پردازش هزارباره اطلاعاتم لازم دارم؟ آیا نمی دونننن؟ نمی دونن که من در برابر اطلاعات فراوان جوش می زنم؟ نمی دونن که حتی با کتاب روانشنااسی عمومی هم هم حسی می کنم؟ اونا چی می دونن اصلا :-\
ای دل غاففلل.. قشنگ داشتم می رفتم سیدفیلدو بیارم وردستمااا
مانع هم از این قراره :
من نمی دونم دقیقا توی ذهن افرادی که ظالم خطاب میشن چی میگذره
مثلا می دونم والدینی یا فرزندی که ظلم می کنن برای چیه یا کارمندی که به ارباب رجوع هاش! ولی هیچ وقت یه چیزی تو مایه های پادشاه یا درواقع شخص صاحب قدرت رو درک نمی کنم
نمی فهمم به چی فکر می کنن
همیشه توی فیلم ها و رمان هایی که به چشمم اومده.. یه قصه ای روایت میشه بعد کار به جایی می کشه که همه می فهمن که آها قضیه زیر سر یه شخص تاریک و شبح گونیه و الباقی بازیچه هستن.
بعد من همیشه با خودم فکر می کنم واقعا خب اون هم آدمه! توی خلوت خودش به چی فکر می کنه؟؟
چه احساسی داره؟
مطمئنم امکان نداره هیچ کس کاری انجام بده که پیش خودش حداقل خار و خفیف بشه
دوست دارم بدونم چی باعث میشه که به این نقطه برسه یه نفر و...
یعنی مثلا همه چیزو بازی می بینه؟ یا چی؟ یا براش طبیعیه؟ خوشه که خوش می گذرونه و به همه دستور میده و از قدرت لذت می بره؟ موقعی که میخواد بخوابه به چی فکر می کنه؟ بچگیش چه جوری بوده؟؟؟ عقده داره؟ بدبخته؟ عاشق هم میشه؟؟ وقتی با نزدیکانش برای بدبخت کردن مردم حرف می زنه و تصمیم می گیرن.. چطور صحبت می کنن که حس حماقت نداشته باشن؟ اصلا چه شکلی ان؟
و برای اینکه این داستان پر از روابط پیچیده س... نمیشه با این ابهام بزرگ شروعش کرد.
خصوصا که اصلا اولین صحنه با حضور همین شخص شروع میشد.
ابهام های دیگه ای هم دارم. اون موقع که این داستان شکل می گرفت من خیلی آدم بدبینی نسبت به حکومت خودمون نبودم. و کلا سیاست رو خیلی نمی شناختم. و اصلا فکرشم نمی کردم که تا این حد مصداق های بیرونی پیدا کنه ولی خب...
از طرفی هم چون مسلما برای کارتون نوشته میشه.. دستم از خیلی جهات برای تمثیل ها بازه اما...
همونطور که می بینید هیچی نمی دونم :-D
ودوست ندارم ضعف اطلاعاتم یه کار ضعیف و روابط و شخصیت های کم عمق و بدون اتفاق تازه بسازه
حتی اگه هیچ وقت هم هیچ کس نخونه و هیچ وقت انیمیشن نشه... بازم کار ضعیف ندوست
راستی چندوقت پیش یه پوستر از یه فیلمی دیدم به نام مهره های سوخته! خارجی بود
اکشن هم به نظر میومد. این خارجیا اسممو دزدینااا... البته دیگه هیچ وقت این اسمو براش نمیزاشتم.
اون روزها توی فوریت باشگاه داستان.. این اسمو انتخاب کردم:-P
۹۵/۰۵/۲۴
ولی لازم دیدم به چیزی رو اول کاری بگم قرار نیست شخصیت پردازی ها طبق آخرین متدهای روانشناسی پرداخته بشن. من با کسب اطلاعات موافقم اما این که افراد ظالم چطور درموردشون قضاوت میشه دو قسم داره اول چیزی که مردم از بیرون اون رو پردازش میکنن درست یا غلط
دوم اون چیزی که واقعا هست. شاید چیزی که واقعا هست خیلی خاکستری تر از سیاهی مطلقی که مردم از بیرون درموردش قضاوت میکنن یا حتی برعکس.
خیلی فانتزی ترش میشه این که خود طرف زور بزنه خودش رو تاریک و بدجنس نشون بده اما مردم اون رو شخصیت خاکستری بدونن و میلیون ها پرداخت دیگه که بسته به ذهن و تخیل خودت داره.
میدونم نگران مصنوعی شدن و کلیشه ای شدن هستی