با من به بهشت بیا...

اشک آن شب لبخند عشقم بود

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ

با شعری که امشب خوندی اشکهام اومدن 

البته نه از ناراحتی 

از یه حس وصف ناپذیر خوب عجیب و غریب 

تنها کنار تو خودم می شم... 

یه حسی شبیه ملودی و حال و هوای آهنگ شیدایی حجت اشرف زاده 


+ کاشکی اون شعر حس خودت باشه... میتونم براش ساعت ها اشک و لبخند هم بزنم... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۷
شیرین

نظرات  (۱)

۲۸ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۱ در انتظار گودو
قصه نیستم که بگویی. نغمه نیستم که بخوانی. صدانیستم کهبشنوی. یاچیزی چنان که ببینی. یا چیزی چنان که بدانی...
پاسخ:
آه... من درد مشترکم.. مرا فریاد کن.......... 

:) مرسی مرسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">