با من به بهشت بیا...

چشمه آی چشمه

پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ
جواب سوال روزهای قبل پیدا شد : 

آیا تو را چون آن روزهای ناب دوست خواهم داشت؟ 

- بسیار ... بسیار .....
.
.
.
چه شروعییی ... برم سفر دیگه برنگردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حتی حرفشم وحشتناکه 
.
.
.
لب مرزززززز :( نرووو خببببببببب ...نرررروووووووو 
.
.
.
دفعه قبل اصلا ندیدمت که :/ 
هنوزم مثل قبلا کلی قشنگی ... از همه مردهای جهان قشنگ تر 
با همون چشم های درخشان ... 
.
.
.
حدسم درست بود پس :((( کلی اذیتت کرده بودن ...وااای 
تو این همه اذیت می شدی و من نمی دونستممم ... 
احساس بدی دارم از این 
.
.
.
هیییی...کاش می شد زمان می ایستاد 
هیچ وقت نمی رفتی 
هیچ وقت خداحافظی نمی کردی 
.
.
.
دلم میخواد کلییییییی گریه کنم ... کلییییی فقط به یه نقطه خیره بمونم 
.
.
.
چه روزای عجیب غریبین این روزها 
.
.
.
حالا اصلا نمی دونم ... توی تموم اون روزها که گذشت ... تو هم به من فکر می کردی؟ تو هم ......
.
.
.
مثال چرخ گوشت ملیکا چه قدر خوب بود ... دارم چرخ میشم ...
به سختی 
.
.
.
زندگی کوتاه است 
زندگی خیییییلی کوتاه است 
کاش عشق ها از دست نرن 
تنها جاودانه های ما ...
.
.
.

ولی اینجا بسوی آسمانهاست

هنوز این دیده امیدوارم

خدایا این صدا را می شناسی؟

من او را دوست دارم ، دوست دارم 

.

.

این شعر فروغ امروز با من بود 

.

.

دیروز استاد روانشناسیمون گفت : تا حالا همچین دانشجویی نداشتم ! خیلی تحسین برانگیزه ^_^ 

عطیه جون هم که بهم می گفت ..اقیانوس!! آرشید هم حتی باهام خوب بود و شوخی جدی تعریف می کرد

دیگه دلشونو بردم اصلا... :))

فقط سرکلاس شماست که زبونمون قفل زدن :| :)) البته غیر از قفل شدن من ... فضای کلاس ها و موضوعش هم هست دیگه به هرحال 

راستی خیلی جالبه که تا حالا هیچ کدوم از استاد های مددکاری باهام خوب نبودن !!!!!!!!!! اصلا یادشونم نمی مونم !!! 

دیگه واجب شد برم 

.

.

البته مددکاری یه عشق و سادگی خاصی توش داره که آدمو نمک گیر می کنه . یه جوریه که هرجا و هرجور که باشی دوستش داری و میخوای استفاده ش کنی 

.

.

هوفففففف...

.

.

راستی امروز میخواستم در راستای این باز کردن دیدها ... بگم که ترم یک قشنگ تیر خلاصو زدی 

من یه تار مو اعتماد به این مملکت داشتم که ... که تیر آخر رو تو و مهشید باهم زدین :))) 

چه قدر هم احساس خوشبختی دارم از اون موقع 

خیلی کار خوبی می کنی ... فقط کاش کمتر اذیت بشی 

تا کی ابله بمونیم؟!

.

.

خب دیگه من برم 

:(

:)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۲۹
شیرین

نظرات  (۲)

تیر آخر چی چی بود؟ :)))) راضیم از خودم
پاسخ:
تو که خب یادته داستان های زندانی های سیاسی رو می گفتی و اون روزها و ...
بعد ایشان هم ... از دوران صفویه و ... که گفت ، من دیگه ترکیدم :)))) 

همون روزها هم چند وقت بود برام سوال بود درباره تاریخ انقلاب و اینا ... بعد بهم معمای هویدا رو معرفی کرد ... اونو خوندم دیگه همه چی پاشید 
خیلی بهم سازگار شد :))) 

دقت کردی توی این پست تو و ملیکا حضور داشتین؟ عزیزااانممم:****

خدا ازت راضی باشه :))) منم راضیم ازت والا
راضیم از برادر هم :)) :* 
اره:))) من و ولی هشت ساله باهمیم همه جا :))) 
پاسخ:
برادرو که من عاشقمممممم...وااای:)) 

عااالیههه :)) :*** همیشه باهم ببینمتووون ^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">