غمت دانه آوازی می شود
من غم های جهان را بیشتر دوست می دارم
آن گاه که به من رو *می کند
من غربت آغوش تو را بیشتر می خواهم
آن گاه که تو از من دوری
من این تلخند شیرین زندگی را
مست تر می نوشم
زخمه های چنگ را
یاد پرخروش نگاهت را
بیشتر دوست دارم ... بیشتر میخواهم
من غم را می ستایم
بیش از آن شوقی که قلبم را از یاد تو دور می برد
حتی غمت هم آرامشی است
همچون سکون آسمان سپید
مملو از ابرهای باران زا
ای همه تو...
ای همه خدا...
نمی دانم در ضمیرم تو را میخواهم یا خدا
خدا را بیشتر دوست می دارم یا تو را
هرچه هست هم تو را دوست دارم هم خدا
و خدا را ندارم و هم تو را
باری اما در کوله بار خود
غمی نهفته ام از برای تو و خدا
+ همین الان ها یهویی
بیرون کشیدن همچین حسی از مرزهای ناخوآدگاه برام خیلی مهمه یا ارزشمنده یا ... نمی دونم خوبه به هرحال😆
+ بعد از یک اتفاق جالب شوق انگیز نوشته شد
*برام مهمه که هو مستتر در فعل می کند رو برگردونید به جهان 😂😆
آن گاه که به من رو می کند(جهان)