با من به بهشت بیا...

یلدا...شب دور از خورشید

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ب.ظ

راه رویامو چه زود دزدید

من یلدام...شب دور از خورشید 

.

.

ماه پنهانه و راه دشوار 

من در حال غروبم اینبار

.

‌.

تو شب بیدار منی 

همه جا تکرار منی 

گرچه بی من گرچه که دور 

دل من دل یار منی 

تو بگو درمان تو چیست 

تو بگو دل یار تو کیست 

تو بگو این ها همه رو 

سببی جز فاصله نیست ...

.

.

+سارا نایینی عزیز خوانده 


+دخترک راضی شده بود بعد از نه ماه تمام بالاخره از مادرش دل بکنه

موهای مشکی بلندشو توی آینه ببینه با گیره های قرمزش

مادرش دلش برای دخترش تنگ شده ... برای امید توی تاریک ترین لحظه ها 


+ کاش یه دختر پنج ساله داشتم...باهم می رفتیم یه جای دور 

هر روز موهاشو شونه می کردم..گیره های قرمز می زدم 

هر روز یه غافلگیری 

هر روز یه قصه ی جدید 


+ عطیه می گفت خب من برای تو می ترسم...آدم زمختی نیستی که هرچی بشه هرکی بیاد هرکی بره تو هیچیت نشه...می ترسم برای اون فرشته درونت

حتما لبخندم گرفته بود از به کاربردن اون کلمه 

چادرمو میزاشتم سرم ، نورا برای خودش وول میخورد. نقاشی اون دختر چشم آبی که عطیه ناخوآگاه شکل من کشیده بود هم یادمه. حرفم این بود که چرا باورم نداره و به جای همدلی ته دلمو خالی می کنه 

گفتم : من چیزهای جدیدی یادگرفتم. فکر می کنم کوچک ترین حقم این باشه که یه بار دیگه ببینمش فقط امیدوارم زودتر چون واقعا نمی کشم . اگر ببینمش میفهمم همه اون حس ها و حدس ها واقعی بوده یا نه ...اصلا دوستم داره یا نه...! بعد هم خب ببینم که اشتباه فکر می کردم حتما خودم هم دل زده می شم.


خداحافظی کردم...رفتم ...حتما آسمون وسیع غروب یا شایدم شب تابستونو دیدم ... حتما توی دلم دعا کردم...حتما آه کشیدم 

.

.

من اشتباه کرده بودم ... دل زده نشدم ... ته ته ته دلم هم درد می گیره 

همون دونه هه که حالا شده درخت ، به حنجره م می زنه و بغض می گیره 

.

.

به خودم گفتم خب برو مثلا دفتری که گفته بود بهش نشون بده . تنها کاری که از بین توصیه هاش انجام دادی 

شاید لازمه کاملا ناامید یا مثلا امیدوار بشی

اما نه تابشو ندارم...

به خودم گفتم خب اگر تمایل داشت باهاش حرف بزنی خب بهت یه چیزی میگفت یا یه جوری تمایلشو نشون میداد ولی وقتی چیزی ندیدی چرا میخوای بری چیزی بگی و رفتاری ببینی که یهو بشکنی 

خب همینجوری همه چیز داره خودش تموم میشه دیگه...دردت چیه

.

.

شما هم اگه جای من بودید این روزها رو تماشا می کردید؟

انگار چاره ای نیست

.

.

ولی موجود بی آزاری شدم 

می دونم بعد این روزها هم قرار نیست بمیرم یا ناراحتیمو سر بقیه خالی کنم 

زندگی ادامه داره 

با همه حال بدم چه قدر خوب شدم

راحت تر می خندم و امید به آینده هم دارم....حتی برای تفریحات سالهای تنهاییم هم برنامه ریختم

ولی دردش خیلیه

ته ته ته دلمو می لرزونه.............


با رفتن تو در دل، سر باز می‌کند، باز

آن زخم کهنه‌یی که، در حال التیام است

 

وقتی تو رفته باشی، کامل نمی‌شود عشق

بعد از تو تا همیشه، این قصه ناتمام است

 

از سینه بی تو شعری، بیرون نیارم آورد

بعد از تو تا همیشه، این تیغ در نیام است

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۴
شیرین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">