با من به بهشت بیا...

درباره hero

جمعه, ۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۳ ب.ظ
چرا بچه هامونو دوست تر داریم؟ 

چند وقتی بود یکی از قسمت های ذهنم درگیر این سوال بود که چه طور میشه و اصلا دقیقا به کدوم دلیل منطقی آدم ها تصمیم می گیرن به اراده خودشون باعث بشن که یه انسان پاش رو به زمین بزاره . 
هر دلیلی که می شنیدم یه جور بهانه بود : مثلا سرگرمی ، حرف دیگران ، فرهنگ و ... 

واقعا قانع کننده نبود ! این ها که نشد دلیل 

فکر می کنم که ما آدم ها در طول زمان ورژن های مختلفی از خودمون می سازیم و از همشون هم نگه داری می کنیم ولی خب طبیعتا ورژن های اخیرمون در دسترس ترن . 

راستش دقیقا نمی دونم درباره سفرهای قهرمانی و قهرمان درونی که میگن . فقط در حد اسم کتاب ها و کارگاه ها شنیدم .

خودم درباره ش فکر می کنم که یه قهرمان درونی داریم که شاید یه حالتیه که روی به روزترین ورژنمون ایجاد میشه ! شاید شاید 

به هرحال این قهرمان درون هر نوعی که هست و هرجوری که به وجود میاد ، یکی از نیازهاش دیده شدن و تشویق و تحسین شدنه 

کی بهتر از یه بچه که نوای وجود خودت توی وجودش جریان داره !! کسی که باعث می شه غم هاتو قورت بدی و خودتو بزنی به اون راه ... کسی که توی چشم هاش بزرگی و هرچی که بشه باز هم دوستت داره 
کسی که انصافا بهت انگیزه بلندشدن و رفتن و زندگی میده

احتمالا بچه های خودمون و در درجه بعدی کلا بچه ها ، باعث میشن قهرمان درونمون احساس خیلی خوبی بهش دست بده و بیاد بالا 

توی درجات بعدی آدم های بزرگ و محترم زندگیمون که رومون حساب باز کردن و از ما باتجربه تر و دنیادیده ترن 
درجه بعدیش هم آدم های دوست داشتنی هم سطح خودمون مثل خواهر و برادر و دوستان هستن 

که اگر قهرمانمون نخواد کار بکنه یا بارشو میندازه روی دوش آدم بزرگتر یا انتظارات بیجا پیدا می کنه از هم سطح های خودش 

البته احتمالا در حالت ایده آل ، این قهرمان درون اون قدر درونی میشه که برای بقای خودش نیاز به تحسین و دیده شدن نداره 

ولی خب اون حالت ایده آلشه 

حتی وبلاگ نوشتن هم همین صورت رو داره . قهرمان درون آدم بیدار میشه . این حس بهش دست میده که باید مثل مبارز وسط میدون بین کلی تماشاچی ، زنده بمونه ، پیروز بشه و از قبیله ش و جون خودش محافظت کنه 


به خاطر همین هم بود که دیشب دلم میخواست یه دختر پنج ساله داشته باشم . برای همین بود که مادرپسر فروردینی (یه وبلاگ نویس که از چندسال پیش دنبالش می کنم) نوشت که درست ترین انتخاب زندگیش پسرش بوده و به خاطرش محکم ایستاده ، برای همین بود که ....خیلی چیزها میشه نوشت 

نیازهامون ، حتی نیازهای رویاییمون به نظرم بهترین کلیدها هستن برای شناختن وضعیت و جایگاه فعلی 

همینه که میگن نیازهای انسان یک سری چیزهای ثابت و شکل همه ...برای همینه که باهم فرقی نداریم 
فقط یکی هیچی نمی دونه و اسمی و حرفی بلد نیست و خیلی واضح خودشو لو میده 
یکی هم بیشتر می دونه و از دانسته هاش برای لفافه پیچی استفاده می کنه تا نشکنه و پایین نیاد 
اینم یه مرحله س و گذری داره ... همین که بدونم کافیه و جالب 

همه آدم ها پر از نیازهای مختلفن . چه قدر بده که اینو بهمون یاد دادن که باید نسبت به نیازهامون شرم داشته باشیم یا از بین ببریمشون 
احتمالا غالب گذشتگانمون آدم های به بلوغ نرسیده ای بودن که همچین الگویی بهمون تحویل دادن 
شایدم ربطی نداره 

می دونم و می فهمم که چرا بچه هامونو دوست تر داریم ولی هنوز جواب سوالم که چرا آدم ها به خودشون اجازه میدن که باعث بشن یه انسان پا به زمین و البته خونه اونها بزاره رو نمی فهمم :)) 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۵
شیرین

نظرات  (۱)

اما‌ به خودم که نگاه میکنم و شدت سرگزدونیم واقعا میخوام سر به تن ارضای این نیاز هیرو پروری درون نباشه وقتی نه شعور بچه داشتن داریم و نه قبولش داریم که شعور نداریم.

پاسخ:
عوضش بزرگتر کول و خواستنی هستی 😊 

همین که بدونه آدم شعور نداره خودش شعور خوبیه به جای دیکته کردن فکرها به بچه بدبخت😐

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">