دیگه از آه گذشت..
میگه : تو مستی! مست!
امروز چیزی خوردی؟
میگه : تو اسطوره سازی می کنی ...
+ اصلا مگه میشه عاشق بشی اما اسطوره نسازی؟ اصلا اسطوره می سازی که عاشق میشی!
اما ... چه طور میشه و چرا آدم اسطوره می سازه؟
میگه : باید این ایثارگری هاتو بزاری کنار
باید خودخواهی کنی
+ این زخم خیلی کاریه ... نمی دونم کی خوب میشم ...
بهم میگه فاطی جنگلبرگ!!!
+ عطیه حسینی چه قدر راست گفته بود...
می گفت پس میخوای چی کارکنی؟ میخوای اینقدر توی وجود خودت نگهش داری که اون قدر بزرگ بشه که دیگه نتونی کسی رو دوست داشته باشی؟ میخوای همه فرصت های زندگیتو نادیده بگیری؟
+ احساس پیری و سرما می کنم... دیگه راهی برای موندن نیست
+ شاید زندگانی به تنهایی ... شایدم یه روزی به این نتیجه برسم که میشه یه آدم معمولی رو دوست داشت ... چون خودت هم معمولی هستی ...
و هر آدمی هم مسلما جواهراتی داره
+ آه ...
+ قلب ما همرنگ بود...نه؟ ...............
........................................
+ تا کی باید سوخت ...
هیچ وقت مثل این روزها خوشحال نبودم که زندگی تموم میشه و خواهیم مرد.....
+ درود به روح و روان بمرانی ها با این آلبوم جدیدشون...
+ خدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق ...
+ چه دایره وار دوستت دارم
همان قدر که دور می شوم
نزدیک تر می آیم
تو راست گفتی... یعنی نرسیدن
اما اون روز من همچین فکری درباره ش نداشتم ......
+ ...........