Tell me why...
سوال خوبیه این سوال که ... چرا میری؟
برای اینکه هیچ دلیل محکمی برای موندن ندارم
موندن مساوی است با تکرار همه لحظه های چرا و چطور و چه شود و ندانم
برای اینکه من یک سال انتظار کشیدم که بر اساس واقعیت بفهمم که بمونم یا برم ... و تردیدها تموم بشن
نتیجه برداشت من از واقعیت این چند ماه چیزی نبود جز اینکه مسلما باید رفت
به طوری که حالا فکر می کنم لابد احساسم یه طرفه بوده و همین
و اگر هم یک طرفه نبوده ، اون قدر براش جدی نبودم که بخواد نگران نبودنم باشه
یا اینکه حتی اون قدر مهم نبودم و منو بالغ نمی دید که بخواد حداقل حداقل احساسشو بهم بگه
و این جواب ها باعث شدن که دیگه کمتر فکرم درگیر این بشه اصلا جریان دوطرفه ای وجود داشته یا نه
چون مهم نیست
اما نکته غیرقابل انکار اینه که من احساس بزرگی رو تجربه کردم . و همین هم مهمه
دیگه کار از نشونه ها گذشته و من مسوولم که مراقب خودم باشم
نمیخوام اشتباه گذشته رو دوباره تکرار کنم
سه سال ازون روزها می گذره و من بزرگتر باید شده باشم!
به خاطر همه ی این ها ...
آخرین پست این خانه سابقا دوست داشتنی مجازی ... ۱ بهمن گذاشته میشه
شماره اش هم حذف میشه
اما اینجا سرجاش می مونه ... و خاک میخوره ... یادگاری از روزهای دوست داشتنی و بعدش سخت و باز هم دوست داشتنی ...
برای تسکین هرچه بهتر درد ... صدایش هم شنیده نمیشه
اصلا به قول فامیل دور
راه رفتنی رو باید رفت
در بستنی رو باید بست!!!😐
و این دیالوگ مشهور که ... یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه 😐
سوال خوبی بود و جواب قانع کننده ای داشت!