با من به بهشت بیا...

۷۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

من و مامان در حال خفه شدن هستیم کم کم 

هوا یک جور مشکوکی آلوده س 


+ نونو اینا دارن میان! نصف شویی!  بعد فردا هم میرن نصف شویی :-| 
تازه اس داد که تو تهرانم گم شدن :))) 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۳۷
شیرین

شاید دیوانه بزرگ... دیوانه کوچک را بی بال و پر می کند! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۱۴
شیرین

یک دی بود که تا 5 صبح بیدار موندم و با یکیشون حرف زدم

یک بهمن بود که تا 5 صبح بیدار موندم و با آن دیگری حرف زدم


خسته م... سرگیجه دارم 

کم خوابی.. 


هنوز حوصله نکردم بشینم فکر کنم ببینم چی شد... 

می دونم اگه بنویسم حالم خوب میشه.  به نتیجه می رسم.  


خداروشکر زندگی حالام... داره با خودم شدن پیش میره و پر میشه از واقعیت و نور 


گذشته ها هم گذشته 


کم کم آماده میشم که رهاش کنم... وقتی همه بندها  از دستم باز شه... 


احساس می کنم حالا... همه چی یه جورایی درسته و سرجاشه.  چه حسی بهتر از این؟ 


خوشبختانه دیشب باعث شد بفهمم که هیچ چیز مهمی رو از دست ندادم. ینی اصلا چیز موندنی نبود و کلی هم ضربه پنهانی و آشکاری خوردم 


ولی خب به خودم لازم می دونم که صادق باشم.  و این گذشتن و از دست رفتن رو بپذیرم و رها کنم. 

نه اینکه سیاه نمایی کنم یا متنفر شم.  


کاملا می تونم بگم خدا خیر نده اون کسیو که.... 

و می تونم و شایستشه که بدترین آرزوها رو براش داشته باشم


ولی خب مسیله اینجاست که من خدامو دارم... که زندگی واقعی رو سر راهم گذاشت و بهم لطف کرد و همه اون ضربه ها رو میشه مثبت تغییرشون داد.  

من رشد می کنم و اینجا نمی مونم تا با تو دعوا کنم یا نفرین. 

و نمی مونم که بی تجربگی های اون روزا و نیازهامو تحقیر کنم.  


دیگه برای روشن کردن حال خودم و برداشتنت از توی ذهنم از تو کمک نمیخوام. 

خودم می تونم و خدا هم کمکم می کنه 


دیگه نمیزارم نقشی تو زندگیم بزنی... دیگه وقتت سر رسید

تو هم تافته جدابافته نبودی... فقط کلی ادعا بودی... 

بسه دیگه هرچی پای ادعاهات تایید زدم 


آرزوی بدی ندارم چون قطعا یه زمانی خیلی دوستت داشتم و تو هم مثل من انسانی!  

روی این زمین هستی و فرصت زندگی داری 

امیدوارم که خوب زندگی کنی... 

قصه ای بودی درون من... که واقعیت شدی... حالا دیگه قصه تموم شد 

خیلی وقته که تموم شد 


یه بار مریلی به من گفت نوشته های کوتاهت خیلی بهتر از بلندهاست 


همیشه یاد حرفش میفتم!  یه وقتایی من زیادی کشش می دم. 


همچنان دلم بدجور از اون ناکس گرفته... ولی می گذرم... 

دیگه هرچی بود تموم شد

منم همه تلاشمو کردم



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۴۶
شیرین