با من به بهشت بیا...

۴۱ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

تکیه بر عهد و تو و بادصبا نتوان کرد 

آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم 

آن قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد

.

.

مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد 


+ عشق ای ناشناخته ترین 

اگر نیروی عشقی و حس عجیبی در جهان وجود داشته باشه ، چیزی نیست که به حضور اشخاص و اشیا نیازمند باشه 

شاید اگر هرجای دیگه از این دنیا زندگی می کردم ... شاید اگر اندگی تغییراتی در من یا تو بود..‌ همه چیز جور دیگه ای می شد

اما شرایط زندگی ... خصیصه های فردیمون و... همه چیز باهم هست و نمی تونیم یک بخشی رو نپذیریم 

به هرحال حتی اگر آیندگان حال بهتری از ما داشته باشند ... کمتر ناکام بشن و... یا اگر جای دیگه ای از جهان مردم خوشبخت ترن ... کسی هم بالاخره باید بود که جای ما بود... همون طور که اون ها هستن و خواهند بود

مهم تلاش ماست که از کجا به کجا میریم

نه بدبخت میشم نه بی عشق می مونم 

دنبال اکتشاف معنای زندگی و اون چیزهایی که باید بفهمم ، می گردم و می گردم 

می دونم که اشتباه کردم ... چند مدت بود که از اشتباهات گذشته م می گفتم اما خب همیشه اشتباهات جدیدی هم باید کشف بشن 

اشتباه بود... جدی گرفتن تو اشتباه بود‌.زیادی زیادی خوب می دیدم

ولی خب خیلی چیزها یاد گرفتم. از خودم و زندگی 

و انگار اون روزها چاره دیگه ای برام نبود 

من واقعا اون روزها ایمان عجیبی داشتم

این نهایت جمع بندی نیست 

روزهای بعد از این باید بفهمم و دوره غم زدایی برقرار کنم 

من برای دوست داشتن اصلا آفریده شدم ... بیچاره دنیای همه آدم هایی که دنیاشون منو برای همیشه از دست میده... که خودشونم نمی دونن واقعا چه حس بزرگی رو از دست دادن 


+ برف آمد پشت ردت 

در خیابان گم شدم 

برف آمد... برف آمد 

یک زمستان گم شدم....


+ وقتی باز هوا بوی خداحافظی داره 

بیچاره عاشقانه های بعد از این بی مادر 

بیچاره یلدا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۴۳
شیرین