امروز سوار تاکسی شدم.. اصن قبل سوار شدن راننده رو دیدم گفتم چه قد شبیه استاد میمه.. همون استاد زبانمون تو اموزشگاه
بعد یه مرده کنارم نشسته بود که من اصن قیافه شو ندیدم درست... کلا سرم یه ور دیگه بود
تو فکر امروز بودم و استرس داشتم و حالم یه طوری بود..
کنار فکرام داشتم به استاد میم هم فکر می کردم... چون امروز باید دانشگاه می بود و اینا
مرده که کنارم بود... زنگ زد یه جایی و داشت صحبت می کرد
ولی فهمیدم جلو دهنشو گرفته... و خیلیییی آروووم حرف می زد
بعد احساس کردم چه قدر صداش بهم استرس میده
داشت راجب مبلغ یه کلاس خصوصی حرف می زد و اینا
یهو حس کردم اه چه قدر استرس میده
بعد دیدم غیر استرس... چه قققدر صداش آشناس
هی فکر کردم و دیدم یه رابطه بین این صدا و استاد میم هست..
بعد دیدمممم عههههه این که استاد ففففف ههههه
خیلی خنده م گرفتااا:)))
ولی جلو خنده مو گرفتم
رییس آموزشگاس این آقای ف
من باهاشون آشنایی خانوادگی دارم... ینی خصوصا خواهرش
ولی خب بازم به روی خودم نیاوردم
جلو کوچه آموزشگاه هم پیاده شد ولی بازم من چیزی نگفتم
حال نداشتم
ولی خیلی خنده دار بود :-P
آخه نمی دونین... اگه به بچه های کلاس زبانمون بگم اونا می فهمن:)))
این آقا یه جور عجیبیه کلا
دوبارم ازمون اورال گرفت.. جسیکا ازش متنفره... میگه خیلی بهم استرس میده
خلاصه... خاطره خنده دار امروز...
+ هییی
دیشب خواب بابا رو دیدم... که یه کمی ازون حالت لاغریش درومده بود و اینا
سرحال تر و روشن تر شده بود
یهو هم شروع کرد آهنگ لحظه های خواجه امیری رو خوند :))))
یه پیرهن سبزم پوشیده بود با همون کت شلوار سورمه ای :)))))))
آهنگ شب حامی شاید تم حالاس
+ ترسمو می فهمی... ترسمو می فهمی؟ حسش می کنی؟
+آااااخ که خدا رحم کنه به دلم.. ینی آااااااخ... ینی آااااخ...
+ خاصیت زندگی قابل پیش بینی نبودنشه...
خدایا فقط تویی که می دونی..
+ خیلی بغض دارم...
+ دوست ندارم... اشک هامو بریزم... من از ناراحتی خسته م... از دوری ها و از پایان ها... از خداحافظی متنفرم
+ به خودم هی فوش میدم که مگه قرار نبود دیگه... مگه قرار نبووود؟
+ تا الان گذشت... ازین به بعدم میگذره
+ وای خدا... واای
+ عطیه.. میری مشهد باید خیلی برام دعا کنیا.. خیلی... خیلی
برای داداش مهشید هم دعا کن حال خوبشو پیدا کنه
+ اشکام اومد.. اومد..
خدایا... چه قدر درد دارم...
+ میگذره... نگذره نمیشه... تموم میشه.. تموم میشه
طبق اخبار واصله... داداشم گوشیش پوکیده :-D
خب خداروشکر سلامته ^_^
ایهاالناااااسسسسس... یک عدد داداش مهشید جان گم شده!
تو تلگ بهش پیام دادم... بهش اس دادم... ج نمیده... وبشم آپ نمیششههه
:-(
داداااااشیییییی...
عکسی که الان تو اینستا گذاشتم... شکل بابا شده :)
می بینمش آخر... سورمه ای :)
یه ستاره آرزو کن برای دستای سردم
برای من که شبیه آرزوهای تو بودم...