یک روز می آیم شهر...
یک روز می آیم و در آغوشت می گیرم
چند سال پیش نوشته بودم :
میخواهم سخت در آغوشت بگیرم
اما
دست های کوچک من
به اندازه وسعت زیبایی تو جا ندارد
یک روز می آیم شهر...
یک روز می آیم و در آغوشت می گیرم
چند سال پیش نوشته بودم :
میخواهم سخت در آغوشت بگیرم
اما
دست های کوچک من
به اندازه وسعت زیبایی تو جا ندارد
مهسا از جو انتقال عشق توی دانشگاشون صوبت می کنه
اینکه عشق اونجا از بین نمیره فقط از فردی به فرد دیگه منتقل میشه
و کلا در گردش هستن دوستان! گردش عشقی
و خودش کلا تصمیم گرفته از هیچ کدومشون خوشش نیاد ولی خب بچه م جذابه خاطرخواه زیاد داره ولی اونم به صورت گردشی:-|
خوبه باز تو دانشگاه ما اینجوری نیست... اصن اعصاب این بچه بازیا رو ندارم
شاید دارم پاییز می گیرم...
+ بشنو از مانی حکایت می کند
وز جدایی ها شکایت می کند
به هرحال ما آدما هیچ وقت... نمی تونیم آدما رو به بهشت و جهنم ببریم
خیلی کار زشتیه به نظرم
چندوقتیه عاشق همفکریم... عاشق کار گروهی
لحظات خوبی میشه اگه باهم فکر کنیم... تحلیل کنیم... سعی کنیم نظریه بدیم... ردش کنیم... به نتیجه برسیم...
این تبادل... دونفره.. سه نفره... چهارنفره و... لذت بخش
حتی اگه متفاوت فکر کنیم
می تونیم زاویه های جدیدو به هم دیگه نشون بدیم
سرعت فکرمون هم به کمک هم بیشتر میشه
بعدازظهر در حال انجام تحقیق یهو دلم شیرینی خواست...
یه وعده سریع شیرین... خیلی وسوسه ش قوی بود
شعله سمارو کشوندم بالا و چایی
چاییی داغ تو هوای سرد
کیک شکلاتی که صبح خریده بودم... با یه قاشق شکلات صبحانه کنارش گذاشتممم
ینی مردم... هنوز وقتی بهش فک می کنم حالم خوب میشه
خیییلی چسبید
شکلات... شیرینی... گرمی... اووفففف
+ به این میگن استفاده بهینه از تعطیلات :-P تعطیلات یکشنبه دوشنبه ای
+ یه دید دوگانه ای حتی چند گانه ای نسبت به مولوی
گیج شدم بابا
چه قدددررر این مرد حاشیه داره :-|