با من به بهشت بیا...

۲۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

اینکه عکس پروفایلتو حذف می کنی 

چه نشونه خوبیه

یعنی هستی و سالمی

😊

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۱
شیرین

رویا از شهر سرآمد

و به سوی من دست یازید...

چشم های مردم شهر 

خزه بسته بود

از توالی پرتکرار باران 

بالا به پایین

بالا به پایین

بالا به پایین

دانه به دانه

آینه در آینه 

شکست در شکست 

و جای دست هایت 

بر گونه های مچاله شده اش می ماند...

همو که از اولین باران تابستان 

خودش را بسته بود 

به تیر چراغ برق خیابان فرهنگ

چشم های مردم شهر 

خزه بسته بود

از تکرار پرتوالی باران 

می رویید و بالا می آمد

خزه ها و گل های زرد 

به بار می نشست هزاران هزار باغ هرز 

*

باران از شهر سرآمد

سیل امواج

تا خشک ترین سرزمین های دور کشیده شد

تا پیش پای کودکی 

که دلش برای نوازش و گریزهای دریا گرفته بود...

*

با بارانی خاکستری ... گونه های مچاله شده 

دیگر خودش هم آینه بود

و جای دست هایت روی گونه هایش می ماند

آینه ی رویا 

آینه ی جادو

آینه ی جهان ...

آنی لغزید 

زیر پای مردمان کور خزید

تنها رویا بود 

که جوی به جوی 

کوچه به کوچه 

خیابان به خیابان 

خاطره به خاطره 

ذره ذره 

شهر به شهر 

از خیابان فرهنگ

تا بالاترین جاده ها 

به خشک ترین سرزمین ها

به سوی من

دست یازید

تنها باران بود

تنها رویا...


روده درازی هایی در یک عصرجمعه دلگیر 

جمعه دلگیر گذرایی بود

این دوتا عکس هم توی اینستاگرام یافتم...خیابون فرهنگ شهر

خیلی وقت بود از این درازنویسی ها دست کشیده بودم

ازون نوشته ها که بقیه میگن کاش فلان قسمت تمومش می کردی:)))) 


تابستون هم حسابی بارون بارید اون ورا... و الان هم می باره

از اولش تا الان گله دارن از بارون و سرما 


اینطور شد که چشم هاشون خزه بست :)))

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۸
شیرین

سفرت سلامت سلامت..‌.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۵
شیرین

نود درصد مشکلات بشر در روابطش حل میشه اگه به خودش بگه: من فقط مسوول رفتار خودمم نه دیگری و دیگران ..‌. من فقط می تونم خودمو تغییر یا انطباق بدم...دیگری هم خودش 

بقیه چیزها خود به خود حل میشه 

نگرانی ها هم اضافه س 

اگر اون منو ناراحت کرد..مشکل خودشه.من فقط می تونم از این به بعد رفتار خودمو تغییراتی بدم


+ تغییر رفتار چه ترکیب خطرناک و تهدیدکننده ای به نظر میاد توی ذهن

چون هرموقع از هرکسی شنیدم ..دیگه رفتارمو تغییر میدم،از روی خشم بوده و برای فاصله گذاری و انتقام

انگار کل دنیا به ما مدیونه

خودمم یادم نمیاد تا حالا با نهایت صداقت پیش کسی مهربانانه گفته باشم : از این به بعد این رفتارمو سعی می کنم تغییر بدم

تازه یه منتی هم داره توش :))) دارم بهت لطف می کنم که برای آرامش خودم عوض میشم!!!!


+ ما حتی اشتباها خودمونو مسوول کاینات و تقدیر هم می دونیم


+ در راستای اینکه میخواستم با عطیه بحث کنم...درگیری:))) ولی خب دیگه صرف نظر می کنم. ولی ناراحتم یه کم :/ بیشتر از رفتار و حسی که بهم منتقل شد نه صرفا محتوا 


+ وقتی کسی هست آنچنان دلبسته به بناهای قدیمی و مخروبه ش...چه بهتر که ترغیبش کنیم به ساختن بناهای جدید و زیبا 

جای اینکه وقتمونو تلف کنیم تا بهش بفهمونیم باید از اول بکوبه ببسازه

اون وقت خودش کم کم میاد مستقر بناهای جدید و زیبا میشه و کمتر سراغ قدیمی ها رو می گیره 


+ این دوماه و اندی باقی مونده...دیروز هر روزش...پنجشنبه س 


+ دیروز ... که چشم های تو قدرت و پیداشدن با خودی داشت 


+ فکر می کردم وقتی ببینمت شنیدن صدات بی اهمیت میشه ولی چه قدر عادت کردم😅 دلگرم کننده س☺ توی این روزهای ندانم ندانم


+ نتیجه گیری امروز : ما انسان ها میخوایم خدا باشیم ولی نمیشه

میخوایم فکر کنیم خدا مثل ماست ولی نمیشه

شاید یه مفهومی اساسی در ما به این صورت تحریف شده 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۷
شیرین