با من به بهشت بیا...

۲۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

یه لاحاف چهل تیکه س که برای خودم نوشتم که خلوت شه ذهن درگیرم ... اگر هم خوندید ، همه خطاب ها به خودم بود و برای تشویق شدنم به ادامه نوشتن :)) 



هی همشهری :| تقصیر منه یا تقصیر شما؟ :| 

از اون روز که رفتم مشاوره حسسساااابی بهم ریختم در حد چی! 

شاید الان وقتش نبود اصلا ... شایدم طبیعیه 

اه....

راستش با اینکه در چندسال اخیر یکی از مشاغلی که برای خودم در نظر داشتم ... روانشناس شدن بود ، ولی اگه قراره همچین حسی رو برای مراجع به وجود بیارم ، ترجیح میدم روانشناس نشم هیچ وقت اصلا :| 

یه روز هم کتابی می نویسم و اسمشو میزارم : 

خلاهای عملی در روند روان درمانی نوروزها 

خیلی هم نون داره ... خیلی هم باحاله 

روانشناسی خودمو عشق است بابا .... 

البته خیلی خوب بود . خیلی هم ازم تعریف کرد ولی من شاید انتظار مشاور میانسال و پیر داشتم . 

به هرحال ... حسابی به خودم گره خوردم و منم که میشناسید 

و راستش یه چیز دیگه هم بود . من خیلی وقته که زیرپوستی دارم روی خودم کار می کنم . با هیچ کس هم درباره احساساتم حرف نمی زنم 

اینکه یهویی برم درباره درونی ترین احساساتم برای یه نفر بگم ، حس بدی بهم داد 

البته علت مراجعه م اصلا ربطی به این یک سال اخیر نداشت . 

ولی خب ... یه چیزایی هم گفت که بیراه نبود اما من ترجیح میدم از اون زاویه نبینم ... شایدم من این زاویه رو بد می بینم 

کلا من اینقدر همه چیزو درون خودم می ریزم و اینقدرم پر میشم که حرف زدن از خودم برام خیییییلی سخته 

و پیچیده میشه و کسی نمی فهمه 

باید خیلی باهام باشی تا بفهمی زبونمو ... مثلا مریم ، اصلا اون اوایل نمی تونستیم حرف همو بفهمیم 

یعنی اون نمی تونست بفهمه حرفامو ... توی تک تک کلماتم باید توضیح میدادم براش که دقیقا چی میگم 

ولی الان من ف بگم اون میره فرحزاد 

البته توی یه سطحی ... مثلا سطح متوسط 

دیگه به عمق نمیرم اصلا . چه کاریه اصلا 

اون عمق ... یه جورایی برام نمی دونم چه جوریه ... مقدسه؟ مهمه؟ اساسیه؟ هرچی هست هرکسی رو محرمش نمی دونم 

از ایده آل گراییه .. از ترس شکسته شدنه ... از هرچی هست ... دوست ندارم خودمو وا بدم 

عطیه حسینی خیییلی خوب شناخته بود منو . چون پای اون کارکلاسی نوشته بود : چندوقت یک بار از افراد مورد اعتمادتون حداقل بازخورد بگیرید. 

قشنگ فهمید چه کله شق لجبازیم ... درواقع کله شق بودنم نیستا ... من حرف خیلیا رو تایید می کنم چون به نظرم راست میگن ولی نه برای خودم 

واقعا راست می گفت ... این بازخورد گرفتنه خیلی فکرها بهم می رسونه . یه جور تلنگره 

ولی انصافاااااا خلاهای عملی زیادی در روند روان درمانی نوروزها وجود داره :| 
خییییلی زیاد 

میگن که مردم فکر می کنن روانشناس رفتن یعنی دیوونه ای. خب؟ ولی نمیگن وقتی پاتو میزاری توی اون اتاق واقعا یه دیوونه ای :)))) بیماری ...بالاخره یه اسمی از حالاتت باید درآد و همین اسم چه درست چه غلط ، چه بخوایم چه نخوایم ، ما رو به سمتش بیشتر هل میده 

درحالی که هممون یه جورایی دیوونه ایم 

به طور کل نفی نمی کنم این قضیه رو ولی روی آدم های حساس تاثیرات بد و سنگینی میتونه بزاره 

کار مشاوره جدا که کار خییییلی حساسیه . 

کی وقت کنم کتاب های اروین یالوم رو بخونم ؟ هان ؟ 

واسه همممه ی این چیزهاس که از مددکاری خوشم اومد . فضای بازتری داره و واقعا یاری دهنده س و تاکیدش روی قابلیت هاست ... اون نگاه پزشکی و آسیب شاختی رو نداره 

اون ایجاد تعادل سطحی که کارن جون می گفت ... فکر می کنم همه ما همینطور هستیم 

جالب تر می دونید کجاست؟ بیان احساسات برای یکی دیگه 

این ازون چیزهاس که رمان نویس ها روش دقیق هستن و می دونن چه تحریفاتی ممکنه رخ بده 

همونطور که به قول رومی کتاب ها و نوشته ها خود زندگی نیستن ... خود آدم ها نیستن 

کلا بدبختی ما به نظرم اینه که جنبه اعجاب انگیز زندگی رو حذف کردیم 

فکر می کنیم همه چیز الان باید بفهمیم و همه چیزو الان می دونیم 

روان انسان به چند دسته تقسیم میشه و تمام . بعد اون هم کلی تبصره و نکته و مثال میزاریم که در تضاد با چیزهایی هست که گفتیم 

روان انسان ها که جای خود داره ... فیزیک و زیست و شیمی هم تموم نشده 

نه تنها تموم نشده بلکه معلوم نیست کجای یه خط هستیم 

حتی خودمون ... من خودمو شناختم تمام ! نه ... اصلا شاید اون چیزی که الان بهش گیر دادم ، باید در سن چهل سالگی بهش بپردازم و جوابش رو بفهمم ولی خب تحمل و صبر این پرسش هم باید داشته باشم . 

ولی مثلا خییلی موارد هستن که ما نیاز داریم به یک فرد متخصص تا بهمون کمک کنه که بتونیم حلش کنیم 

ولی .... ولی... ولیییی 

حالا خیلی زوووده ولی همیشه به این فکرها که می رسم ... می نویسمشون 

همه اینایی که گفتم در حد شک و فرضه 

تازه یه چیز دیگه ای هم هست ... چندمین باره میگم ولی خیلی تحت تاثیر این جمله فروید قرار گرفتم که : گاهی یک سیگار فقط یک سیگار است 

یعنی خود نظریه پرداز یه طرف ... آدم هایی که بعد ازون شاگردش می شن و در دهه های بعدی راهشو ادامه میدن به شکل های مختلف ،یه طرف دیگه 

و تازه وقتی این دانش به مردم می رسه خودش یه جریان دیگه س

میمونه ازش فقط یه سری کلمه که مردم یاد می گیرن و تکرارش می کنن و از هم آتو می گیرن 

و .... و.... و........

کاش یه ضبط صوت بود توی ذهنم که فکرامو ضبط می کرد بهم میداد منم سیوش می کردم توی کامپیوتر :| 

آخه الان ببینید ... عین لاحاف چهل تیکه شد حرفام ... که کلی تیکه دیگه شم مونده که حوصله نوشتنشون رو ندارم 

قبلا اینقدر حوصله م زیاد بود . دوساعت زندگی می کردم ده ساعت می نوشتم 

ولی خب چه فایده آخه اصلا 

برمی گردن فکرای خوب و لازم خودشون برمی گردن 

همین حد که آدم یه نظمی پیدا بکنه خوبه ... 

نوشتن و ثبت کردن یه ابزاره قرار نیست بشه اصل (یادش بخیر پارسال چه قدر با این فکرها مشغول بودم ، یادتونه چه جوری و با چه تلاشی حافظه خطی شده و از دست رفته م رو برگردوندم به حالت خوبش؟ یادش بخیر ... چه روزای قشنگی بود ... خیلی شجاع تر و پرامید تر و اول خط تر بودم)



+ از دیروز گلوم می سوزه و الانم در حال فس فس :| فکرکنم حساسیته ولی ! حالتای سرماخوردگی نیست 

+ یادتونه من پارسال پاییز و زمستون ، نه حتی یه بار سرماخوردم نه حساسیت سراغم اومد ؟ برای اوللیییین بااااار درطول تاریخ زندگیم بود...!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۲
شیرین

من غم های جهان را بیشتر دوست می دارم
آن گاه که به من رو *می کند
من غربت آغوش تو را بیشتر می خواهم
آن گاه که تو از من دوری
من این تلخند شیرین زندگی را
مست تر می نوشم
 زخمه های چنگ را
یاد پرخروش نگاهت را
بیشتر دوست دارم ... بیشتر میخواهم
من غم را می ستایم
بیش از آن شوقی که قلبم را از یاد تو دور می برد
حتی غمت هم آرامشی است
 همچون سکون آسمان سپید
مملو از ابرهای باران زا
ای همه تو...
ای همه خدا...
نمی دانم در ضمیرم تو را میخواهم یا خدا
خدا را بیشتر دوست می دارم یا تو را
هرچه هست هم تو را دوست دارم هم خدا
و خدا را ندارم و هم تو را 
باری اما در کوله بار خود
غمی نهفته ام از برای تو و خدا 


+ همین الان ها یهویی

بیرون کشیدن همچین حسی از مرزهای ناخوآدگاه برام خیلی مهمه یا ارزشمنده یا ... نمی دونم خوبه به هرحال😆

+ بعد از یک اتفاق جالب شوق انگیز نوشته شد

*برام مهمه که هو مستتر در فعل می کند رو برگردونید به جهان 😂😆

آن گاه که به من رو می کند(جهان)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۰
شیرین

هنرمندی های غروب جمعه 😆

هنوزم خورده نشده . مهم حس درست شدنش بود ☺


+ اگر خدا چندتا عمر و زندگانی به آدم ها می داد ... قطعا یکیشو به طور کاااامل صرف انیمیشن دیدن و نوشتن و ساختن می کردم 😍

حس خیلی خوبی دارم از یه چیزی 😊 بعدا که به سرانجام رسید باهاش غافلگیرتون می کنم 

تازه الان هم بابای نورا یه انیمیشن کوتاه برام فرستاد و نظرمو پرسید . منم یه نیمچه تحلیلی براش نوشتم . چند وقت پیش محدثه هم خواسته بود. دوست داشتن فکرامو 😎

خیلی خوشم میاد از این کار ... چون می تونم خودمو بزارم جای نویسنده ش و جزییاتو ببینم 🙄 انیمیشن پر از ریزه کاریه ... هر حرکتی هر رنگی و ... هدفی میتونه داشته باشه 


+ جمعه پرهنری بود 😂 راضیم ازش

حالا بریم که داشته باشیم امتحان دوشنبه این هفته رو که نخوندم 😐

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۳
شیرین
تابستون چه قدر دور به نظر میاد 
چشم های خسته خسته ... بی شور و بی احساس 
اما حالا چه قدر شاد و دوست داشتنی شدن 
توی آینه که می بینمشون حالم خوب میشه ☺


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۲۸
شیرین

از خوشی های زندگیم اینه که مفهوم آینده برام تغییر کرده 

یه پایان باز... تصمیمات احتمالی ... 

خوبه برای برنامه داشتن یه هدف هایی تعیین کنیم یا تصمیم هایی بگیریم

اما حتما بدونه آدم که ممکنه همه تصوراتش تغییر کنه و تو مسیر دیگه ای بره

خواسته یا ناخواسته 

اصلا شاید به خاطر علم و آگاهی بیشتر و شرایط باشه یا یه اتفاق شیرین یا نهایتا تلخ

خیلی جنگ بیهوده ایه که بخوایم به خودمون و دیگران ثابت کنیم که نههه من حتماااا میخوام فلان جور باشم ..فلان کارو بکنم...اونجا برم ..اینحا بیام و...

به فلان دلیل و بهمان دلیل 

چه قدر آدم آرامش داره وقتی می بینه که شکرخدا عقل و شعور داره ... مغز داره با توانایی های فوق االعاده

و توی موقعیت های مختلف مغز فرار نمی کنه و هست 

حتی اگه هیچییی باهات نباشه...اون باهات هست 

و آماده برای همین مواقعه که نمی دونی باید چه کنی 

پس احتمالا فقط می تونیم مهارت هامونو رشد بدیم که خیلی چیزهای مختلفی می تونن باشن و آدم باهاشون حس راحتی بیشتری داره


برای همینم به جز یه سری اصول دوست داشتنی بندی به پام نمی بندم... البته اونم فعلا

البته برای خودم به راحتی این حرف ها نبوده و نیست 

یه تمایلاتی همیشه داریم که ریز به ریز بدونیم چی میشه 

توی همه چیز 

ولی این صبر رو سعی می کنم به تمرینش


+ چند ساله که مهم ترین درس خدا و کاینات به من ... یاد گرفتن صبره

چه موقعیت هایی که عمیقا صبر میخواست

چه لحظه هایی

وقتی هییییچ آدمی نبود روی این زمین که بتونه بهم بگه چی درسته چی غلط...حقیقت چیه... اصلا حالا که اینطوره چه کار کنم ...چه راهی برم

صدسال سخت اولش گذشت 

احتمالا!!!

این حالت های ناباوری هم محصول این سالها و درس های پاس نکرده س 

البته یه بخشی از این ناباوری رو میشه بهش ایمان آورد ولی یه بخشیش هم سلامت نداره


+ دوستت دارم زندگی ... همین حد از آرامش خیال که حالا به نظرم جای بهتر شدن هم داره ، یه روزی آااارزوم بود 


+ گذشت و می گذره...فکرشو نمی کردم حقیقت داشته باشه 


+ امید همه چیز زندگیه...مومن اونه که ایمان داره به امید 


+ ایمان به امید 

همه ی آن چیزی بود که تو میخواستی‌‌...

(یه هلیا تهش کم داره😂😂😆بعد بنویسی نادر ابراهیمی😆)


+ اون قدر کلمه مومن دم دستی شده که حس آرامششو نمی فهمیم

فراتر از حد و مرزهاست


+ سخنرانی امشب هم به پایان رسید😆

خب فکرای آدم یه جا میگه بزار بیام بیرون هوایی بخورم 

حتی این هم صبر میخواد..جلل خالق😆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۰۱:۴۱
شیرین

خوبی؟خوبی؟خوبی؟ بهتر شدی؟!!!!!!!! 

خداکنه بهتر شده باشی😣🙁



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۳
شیرین

چه انرژی مثبت عجیب و غریبی داره بارون 

راضیم از خودم که نرفتم زبانو 

شیرکاکایو و کیک کاکایویی هم خوردم تازه :-D ینی اینقدر علاقه م به کاکایو زیاد میشه توی پاییز و زمستون 

بچه های خودمون بیکار بودن اون ساعتو، براشون عکس گرفتم و ویرایش کردم... محبوب میگه چرا نرفتی گرافیک بخونی:-P 


+ آخ جوووون!  توی رصدهام یه ماه جدید پیدا کردم 

از اولین بار که دیدمش فهمیدم و دیگه کاملا مطمئن شدم 

کلا من همینجوریم... مثلا تو خیابون یهو یکیو می بینم.. بعد با خودم میگم : عه عه ماه ماه 

مرد و زن و دختر و پسرم نداره 

توی تشخیص شب ها هم موفقم ولی نه به اندازه ماه ها 

ماه تازه کشف شده هم.. کسی نیست جز آقای آشتیانی! استاد روانشناسی رشدمون 

یه ماه اصیله B-) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۹
شیرین
مردها می تونن خالص تر باشن 

چون از قوانین و الگوهای ساده تر پیروی می کنن 

خوش به حالتون 


+ یک عدد در جستجوی کار هستیم ! فعلا توی مرحله تحقیقاتم 
دیروز اتفاقی خانم میم یه پیشنهاد جالبی داد برای کارورزی... گفت نیرو می خوان 
جای خوبی هم هست 
فقط میگه باید یه سال بری و بیای و مجانی کار کنی تا قبولت کنن 
حالا فعلا تحقیقات ادامه دارد 

+ الان که دارم می نویسم ، باید به جاش ارائه م رو آماده کنم . که شاخ غول این ترم هممون شده . دیشب خواب صابری می دیدم همش. اینقدر که این خواهران خ گفتن استرس داریم و شب خواب می بینیم :))
گزارش مشاهده هم کامل نیست . یه گروه چهارنفره ایم مثلا ولی کلا خودم دارم می نویسم :| 

+ دیروز عکستو به نورا نشون دادم ... خوشحال شد خندید بعد با خودش برد :))))) 

+ دوباره چه قدر حس سوزان بویل دارم 

no more sadness .. no more pain
no more anger .. no more hate
how i dream to have those wings....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۰
شیرین

آخییی😍😍

 اون جوجه روو نیگااا🤗😍😍

چه عکس خوبییی😍😍


+هی!پاییزز...منو نگییر... این قلب هنوز می تونه خوش بشه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۳
شیرین

اتاق نیمه تاریکه و نورا طبق معمول با :

لالا شب پره 

شب تا صبح میخونه

دلم تا ابد پیش تو می مونه...


خوابش برده 

و من دقیقا همین حالیم که عکس میگه


*با زندگی بی تو درگیرم

شاید دارم پاییز می گیرم...


به قول مانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۲
شیرین