با من به بهشت بیا...

بهار بر شانه ام نمی زند 

بهار بیدارم نمی کند

شاید که او پشت او درها مانده است 

شاید کودکی او را میانه راه کشانده به کوچه ها تا تیرک دروازه شود 

شاید مردی او را به آسمان ها دید و از عشق پرواز کرد و بهار باور 

شاید زنی او را با آن گونه های گل گونش برای هم صحبتی پسندید و با خود به خانه برد.. پای تشت سبزی های گلی 

شاید..  شاید نمی دانم 

می دانمت بهار خوش باور خوش قلبم 

می شناسمت تو را... 

که میانه راه شادابی چشم هایت، پرواز بال های پر شکوفه ات،  گونه های گل گونت... 

عاقبت.. 

کار دستت می دهد... 

کار دستت می دهد... کلید خانه ام را گم می کنی 

بهار بر شانه ام نمی زند 

بهار بیدارم نمی کند 

بهار برای من خسته است 

و مدام در کوچه ها و آسمان ها و خانه ها... 

در این اندیشه گم است که چه چیز را از یاد برده 

در کدام خانه... 

چه کسی را... به امید زود بازگشتنش.. 

خواب کرده؟! 

نیمه شب.. بیست اسفند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۴
شیرین

به هنگام مرگ.. 

آخرین ریشه های دلبستگی ام را 

از خاک تو می برند.. 



+ این ترول نبشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۶
شیرین

سلام... 

سه ساعت پیش برگشتیم! 

اسم این رفت و آمد مارو به جای مسافرت باید چیز دیگه ای بزارن ولی خب درکل خوب بود... 

هوایی عوض شد!  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۰۲
شیرین

بیداریم همچنان.. 

گودبای وبلاگ.. فور فیو دیز... 

آی کام بک سوووون


+ همین وسط مسطا یک چیزی در مایه های متن و شعر و.. سرودیم و نوشتیم.. 

تقریبا بلند است و اینطور آغاز می شود 

بهار به شانه ام نمی زند 

بهار بیدارم نمی کند 

.. 

بعد برگشتن می نویسمش اینجا 


+ از وقتی فهمیدم قراره برم.. می دونستم که از بین کتاب ها.. مسکن جانو فقط می برم!  بار دیگر شهری که دوست می داشتم!! نادرجان ابراهیمی... 



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۲
شیرین

فسردگی ازون عواملیه که باعث میشه آدمی قدرت سوییچ بین حالاتش کم بشه 

و نتونه خودشو راحت خوب کنه 

انگیزش.. عشق.. شوق و...  ازون چیزایی هستن که قدرت سوییچ بین حالات و کنترل و تسلط بر زندگی رو بالا می برن 

جاست دیس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۱۹
شیرین
خیلی تو خودمم... خیلی زیاد 
بعضی وقتا این ویژگیم منو می ترسونه 
که زیادی دنیای درون دارم 
اون قدر که خیلی وقته پابه پای هیچ کی نشدم 
روز به روز از همه دورتر میشم 
روز به روز بی باور تر 
روز به روز گریزان تر 
البته مریم نقطه مثبت دوستی هام شده فعلا! 
چون خیلی صریحه و... درکش بالاس! خیلی جالب و متفاوت خودشو جای دیگران میزاره
به آدم آرامش میده 
یه جوریه که هیچ وقت از اینکه پی ام بده ناراحت نمیشی
هیچ وقت نظرخواهی ها و خودشو دست کم نمی گیری
و کلا به حال و آینده های دور تعلق داره! :))) 
زندگی چه قدر چند رو داره 
ساعت نزدیک دوازده نیمه شب.. و ما بعد اذان انگار قراره بریم به.. مازندران 
البته من و بابا 
پای سفر ندارم.. 
دوست دارم بخوابم 
و من هیچ کاری نکردم!  
لباسا و وسایلمو جمع نکردم 
البته انگار شنبه صبح راه میفتیم که برگردیم. 
انگاری یه لایه یخ دور قلبمو گرفته 
دوست ندارم کسی رو ببینم 
کاش ملکه بودم و فقط به بعضیا اجازه ورود می دادم 
نکته ی جالبی که هست اینه که هیچ کدوم از دوست هام و حتی عطیه .. و خلاصه هرگونه موجود زنده مونثی که اطرافم هست...  عمرا و اصلا فکر نمی کنه من بتونم دختر جذابی هم باشم!! 
ولی خب... 
دوست دارم بخوابم.. تخت.. 
چند روز! 
چندین روز
تو خواب برم مسافرت و برگردم 
نکنه دارم افسرده میشم! 
یکی نیست بگه بودی! 
از اینکه می بینم کسی بهم توجه می کنه یا مهمم تعجب می کنم! 
دیشب به مهسا گفتم تو تعطیلات بیاد خونمون.. گفتم تا اون موقع الکی مثلا قهر
گفتم.. دوستت دارم!! 
گفتش باوشه.. گفت می تو
امشب گفت چرا قهریم مثلا؟ 
گفتم خب حرف نمی زنیم 
و دوباره حرف زدنمون شروع شد
همش می ترسیدم غم و غصه های عشقی فراوون داشته باشه
ولی دیدم اون جای جهان هنوز هم عاشقی می خنده... هنوز هم دختری هست که با تپش قلب پاش کشیده بشه به مکانی که اویش هست.. 
خداروشکر کردم هنوز هم عشق و لبخند و نتایج فلسفی جالبی هست... 
مهسا میگفت با ساجده این چند وقت حسابی فک زده!  میگفت اون از من هم پرچونه تره... 
امشب فهمیدم خیلی بی حوصله تر هم شدم نسبت به قبل
خب که چی اصلا 
من خوبم.. فقط میخوام بخوابم 
امیدوارم با انرژی برگردم و به کارام برسم
چون کلی عقبم..  و... 
امتحانا هم ماه رمضونه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۹
شیرین

گرم ترین صدای تاریخی

روشن ترین ضمیر دنیایی



+ دیشب.. ایستاده در اتوبوس... 

+ تو با همه قصه های تاریخ من فرق می کنی
دنیای کوچیکمو تو بغضی عظیم غرق می کنی 
قسمت نشد ببینمت............... 
........... 
... 
........ 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۷
شیرین

دیگه دل مامان هم برات تنگ شده 

حتی دل بابا هم... 


اینجا دل همه برای تو تنگ شده 


برای روز هایی که توی چشم هام نشسته بودی.. برای من بودی.. 


و من چه قدر خاموش می میرم.... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۱
شیرین

هر هفته دخیل های امیدمو اینجا می بستم... 

هر هفته با شوق


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۰
شیرین

شاید نزدیکام که می دونن خیلی حساس و احساساتی ام... فکر کنن که من خیلی آدم دست یافتنی هستم و دلم زود به دست میاد.. به دست هرکسی که یه سری المان ها داشته باشه! 


می تونم با جریت بگم هر رابطه و هر ماجرایی توی زندگیم یه قصه مشترک داره.. 


اولش از او شروع میشه!  او توجه می کنه... او خوشش میاد.. او میخواد.. 

من باور نمی کنم.. نمی کنم.. نمی کنم.. دور میشم.. 

او ادامه میده 

من می پذیرم 

همه چی خوب میشه 

من توجه می کنم.. خوشم میاد.. میخوام 

او رها می کنه یا اذیت و آزار میده یا... 


تصویر کارتونیش اینجوریه که یه پرنده با تعجب همینجوری به کسی که داره خودشو تیکه پاره می کنه براش نگاه می کنه و متحیر می مونه... 

کلی برمی گرده و دور می زنه 

بعد که گول میخوره.. همچین با شوق و ذوق و امید  پرواز می کنه بیاد به اون سمت اما یهو با مخ میخوره تو شیشه و سقوط..... 


توی دوستی هامم همیشه همینطور میشه 


ولی جدیدا توی دوستی ها برقرار نمی کنم همچین رابطه ای.. مثلا الان مریمو خییلی دوست دارم ولی حدشو کاملا نگه داشتم.. البته دیگه دل و حس و حوصله ش نیست 

یا شاید نیازش.. 


دوباره برمی گردم به همون حرف عطیه که میگفت ته چشمات یه نیازه 


خیلی سخته این با مخ رفتن تو شیشه... 


منم هرجور بالاپایین می کنم می بینم نمیشه و نمی تونم و دوست ندارم با سانسور رابطه عاشقانه داشته باشم... اون وخ اصن اسمش رابطه عاشقانه نیس 

اصن نمیشه که خودمو بزارم کنار! 

مثلا می تونم چشامو ببندم؟؟ :-| 

اصن من اون قدر درجات بیچارگی رو طی کردم که واقعا مشکلم با تنهایی نیست!!! 



کی باورش میشه.. من اصن از اولش سورمه ای برام مهم نبووود! 

همیشه وقتی یه چیزی تو زندگی من جدی میشه قطعا قطعا از طرف من استارت نخورده 


خوبه والا... 

همیشه اون روزا میگفتم.. من خیلی ماهم.. هیچ کی بهم نزدیک نمیشه 

همه از دور فقط... 


فقط قضیه اینجاس که باورم نمیشه هنوزم که او هم آره؟  بهش نمیومد که نتونه به ماه نزدیک شه:))))) 


به شیشه خوردم ینی باز؟ 




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۳۴
شیرین