با من به بهشت بیا...

نمی دونم چرا هروقت سرکلاس های دینی و الان اندیشه و کلا در طول زندگانیم... 


وقتی از اون منظر بحث به معاد و اون دنیا و مسایل حاشیه ای و فلانی چه کشف و شهودی کرده و...  می رسه ،

یه جور پوچ گرایی و زشت بینی خاصی میچسبه به مغزم که حالمو بد می کنه :-| 


یا وقتی راجب پاک شدن و نشدن و بهشتی جهنمی اینا... خوشم نمیاد ازین حرفا 


نمی دونم من اشتباهم یا مدل گفتار اونا 


خوشم نمیاد... حس می کنم یه جور از راه احساساتی کردن... مجبور می کنن آدما رو که یه کاری انجام بدن یا ندن 


درحالی که وقتی به عمق این بکن نکن ها و فلسفه ش میری.... کلی چیزای انسانی می بینی که راستش نمی گم ربطی به دین نداره ولی لزوما دینی هم نیست 


چرا به جای اینکارا یاد هم دیگه نندازیم که انسانیم و حتما زندگیمون فلسفه ای باید داشته باشه؟؟ 


اونم این روزا که زندگی و فکر آدما سطحی شده...  این حرفا فقط تضاد و بیچارگی آدما رو بیشتر می کنه به نظرم 


به نظرم خیلی ناچیزه به خاطر ترس از خوک شدن در اون دنیا... گناه نکنی 


اصن چرا دید به گناه این شکلیه؟؟  


خیلی سطحی خیلی سطحی نگریه که بخوایم اینجوری به دین نگاه کنیم!!!!  اصن زندگی فراموش می شه... 


حس زندگی... عشق... زیبایی


اون چیزایی که اینا ترسیم می کنن هیچ زیبایی نداره... یه سری مراحل ترسناک بیشتر نیست 


درحالی که همینشم که الانه ما تو سختیامون.. تو اشتباه کردنامون... و تجربه هامون... نشانه های زیبایی می بینیم...  حس زندگی و امید کشف می کنیم.. 


چه برسه به مرگ و... 


جاهایی که بی واسطه به خدات وصل میشی... یا شاید بی مزاحمت... یا نمی دونم... 


به هرحال وقتی دلت یه چیزی رو پس می زنه... ینی یا تو آمادگیشو نداری یا... اون چیز برات خوب نیست 

هیچ نشونه و حسی... کلا هیچی بی دلیل نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۸
شیرین

اینستاگرام آقای هنرمند آپ می شود و نمی داند با قلب ما چه می کند... 


نمی داند که چه قدر لبخند و مهربانیش... مردمک های دایره ای ریزش... دل ما را می برد 


می برد.. می برد 


به لحظه های خوب لبخند های او 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۱
شیرین
فردای روشن مال ماست 
کافیه دست به دست بدیم... 


+ پنجشنبه ها اصن یه طوری شده.. همش در معرض یه خطر جسمی قرار می گیرم 

پنجشنبه این هفته... صبح... شپلقی خوردم زمین... جاتون خالی... اینقد خندیدیم :-| 

زانوم ورم کرده... کبوده 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۴
شیرین
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۶
شیرین

از همین حالا دلم برایت تنگ است... 

اما من مقاومم... 

مراقب خودم هستم 


چون خدایی دارم که دل همه را می داند  و مراقب است...


دل تو.. دل تو... آاااه دل تو 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۳
شیرین


باورم کن باورم کن خیلی خسته ام

بس که نا باوری دیدم تو خودم هر بار شکستم


رگبار تلخ دورنگی دشنه زد به تار و پودم

از غم نا مردمی ها مرده ذرات وجودم


دیگه باورم نمیشه که هنوزم زنده هستم

گرچه میدونم که پاکی شده باعث شکستم


باورم کن که تو سینه غم دارم به حجم فریاد

آخه این غم کمی نیست که صداقت رفته بر باد


زیر این گنبد وحشی توی این دل ناگرونی

تو بیا هم سفرم باش تو اگه بخوای میتونی


تو میتونی...... تو میتونی


باورم کن باورم کن باورم کن آنچه هستم


بس که نا باوری دیدم تو خودم هر بار شکستم


(ژاکلین ویگن)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۸
شیرین
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۲:۵۷
شیرین

تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود 

وقتی نگاه تو از گریه می سرود 

با تو چه ساده بود هم آسمون شدن 

وقتی که سایه ها شعله به شب زدن 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۲:۵۲
شیرین

تو تا ابد.. 

آه بلندی هستی 

که از نهاد من برنمی آیی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۲
شیرین

زندگی حالا بخوایم یا نخوایم... پایه های زندگی بعدا که بعدا حال میشه رو میسازه 

و وقتی پیشرفت می کنیم... خیلی نامردی و غیر منطقیه که نسبت به گذشته شرمنده باشیم یا حس سرزنش پیدا کنیم.. 

دوست نداشتن خودمون تا کی؟ 


+ زندگی کردن... با ثبت و ضبط وسواس گونه منافات داره 

یه وقتایی حرفای قشنگ بزن و روی کاغذ نیار

لحظه های عجیب تجربه کن و نگو 

منظره های زیبا ببین و عکس نگیر 

بزار یه چیزایی تو وجودت بمونه و خیس بخوره 

بمونه و بزرگ شه... 

یه وقتایی نیار و نگو و نگیر 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۱
شیرین