با من به بهشت بیا...

۶۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۰:۴۹
شیرین

تو نور روشن روزای بعدی 

همون روزایی که آیینه وارن 

همون روزای خوش رنگ دل انگیز

که تو آغوششون پروانه دارن 

تو می تونی با یک لبخند شیرین

بدی های منو آسون ببخشی

می تونی به کویر خشک قلبم 

تو به آهستگی بارون ببخشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۰۰
شیرین

نور بر قلبت ببارد (.....) 


نور بر قلبمان ببارد... الهی... 



+ نیمه شبانه 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۳۶
شیرین
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۳۳
شیرین
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۴
شیرین

هیییییی... این فاصله های صبووووررر.. صبوووووور.. :'(  :'(  


تو رو خدا واسه فردا چه شکلیم... خداکنه بوق نشه 


+ بعدش چو کونم؟  سر به بیابون؟ واقعا میزارما :))  :(((((


+ از آن قسم درد ها که با عشق بغلشون می کنییییییی... 


+ ای کشتی جان حوصله کن.... 

وای نخون اون جوری... من مرررردممممم... مرد شدم... وااای


+ واقعیه... واقعیه... حس خوشبختی ازینکه واقعیه 


+ به مهسا میگم دارم گریه می کنم... میگه نگران نباش....... 


+ دیوانه شدیم رفت... من و مهسا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۹
شیرین

دیشب به خودم گفتم... 

روزای تعیین کننده ایه انگار 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۱
شیرین

برف هنوز با شدت بیشتر از قبل... درشت تر.... با آسمونی سفید و سفید تر... 

همچنان می باره 


+ برفه و رقصش... 

مثل یه فیلم می مونه که از دیدنش خسته نمیشی

یه فیلم سفید و پاک و رویایی 


+ حیف که حیاط خونه به طرز افتضاحی سره... خییییلی... کفش خیلی بده 

ینی بری بیرون و بیای... خطرناک ترین قسمت برای افتادن... همین دم در و حیاطه :-| 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۹
شیرین

امروز همچین بگی نگی سردرد و سرگیجه داشتم...  

شاید به خاطر این بود که دو سه شب دیر خوابیدم واینا

الانم دراز به دراز افتادم و گیجم 


+ شنبه ها چرا خلوته؟  تاکسی گیر نمیاد... کسی هم تاکسی نمیخواد 

تازه امروز هوا سوز و سرما بود... اتوبوس اینقدر خلوت بود برعکس همیشه 

کلا توی این شهر فقط کافیه هوا سرد شه... بارونی بیاد... بادی.. بودی... هرچی بشه مردم میرن خونشون :)))  

شنبه ها که میرم بیرون با خودم هی میگم... ملت شنبه س هاااا :-| :))) 


+ من از آن روز که دربند توام آزادم 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۱
شیرین
تو مثل یه نقطه حقیقت و روشن کننده توی زندگی منی 

بین همه بی باوری ها و معلقات زندگیم 

وقتی حسابی گم می شم 

تو رو می بینم که روشنی و حقیقت داری 

پیدا می شم ... 

+ راستش مهم نیست چی میشه 
مهم اینه که یه حس واقعی گذاشت توی مشتم ... 
:) 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۱۰
شیرین