با من به بهشت بیا...

تموم شو زودتر تعطیلات... تموم شو 


+ فقط دو روز!! 


+ زندگی بدون کار... بدون یار... در خانه محبوس مانده... قطعا به قول این روزها... خر عست! 


+ از هرطرف که روشنی پیدا می کنم... خیلی سریع ناپدید می شود!  شاید ماهی لغزانیست در دستانم 


+ درک نمی کنم خانم مامان چطور این همه سال کنج خونه مونده 


+ ینی الان خود پوچیسم منم!  ینی پوچیسم شدم!  میشه ازم پیروی کرد!!!!  


+ امیدوارم امشبم بتونم برم سر نی نی و بزرگش کنم! و یه لحظاتی غرق بشم توش

خب با اینکه برگرفته از یه واقعه تو زندگی واقعیمه... اما به نظرم بهش دید هنری داشته باشم بهتره!  قبول کنم داستانه... باید خارج شه... لازمم نیست خیلی بیان کنه یا واقعی باشه 

خودم فهمیدم فقط چی گفتم فک کنم 


+ این قدر بدم میاد از خونه موندن که حتی دلم نمیخواد اینجا دلتنگ بشم:-|  ترجیح میدم تو خیابون دلتنگ شم :))) 


+ باز خوبه شب میشه 

خدایا اگه خواب نبود چی میشد!!  صبح میشه آدم میگه آخ جون یه چیز نو


+ همچنان معماهویدا می خوانیم و دلمان فحش دادن میخواهد :-P 


+ اههه این داییه اومد!  اصن حال ندارم برم سلام کنم :-/  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۶
شیرین

فک کنم باید در انتظار داستان جدید باشیم!!! 

حس مادرایی رو دارم که میخوان خبر نی نی تو دلشونو بدن!! 

خلاصه سمت هاتونم مشخصه! 

دایی مهشید و خاله عطیه! 

مبارک باشه

امید است سلامت به دنیا بیاد!!!  بدیم بخونینش.. قربونش برین:))))  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۸
شیرین

آیا این چیست؟ 

برادر جدیدم؟  دوست پسرم؟  پدرم؟  فامیلم؟ 

نه 

این منم :))) 

که جوراب مردونه پوشیدم! 

قصه های شب یلدا و یک دی امسال من تمومی ندارن انگار

اون شب که بیرون بودم و در حال خرید کردن و حس تنهاییم خیلی تو حلقم بود و به فردا و خداحافظی می اندیشیدم!! 

به یه کودک کار برخوردم!  که جوراب می فروخت.

می گفت تو رو خدا بخر من برا خونمون میوه بخرم.. شب یلداس:'( 

بعدشم من اینو خریدم. 

بعدشم چون حس خاصی داشتم... اینو گذاشتم برای او.. :-P 

چند شب پیش که خیلی دلم تنگ شده بود... پوشیدمش:))))  

بعدشم عکس یادگاری گرفتم! 


+ :) 


+ خیلی هم از خداش باشه:))))  تازه به من متبرک شده!!! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۳
شیرین

جمعه نیست اما باید بنویسم

باید بنویسم که امروز پنجشنبه ست و من چهار ساعت دیگه... چهار هفته ست که ندیدمت... 

و من دلم برای خیلی چیزها تنگ شده 

اون قدر با جزییات دلتنگم که انگار نه انگار یک عدد انسان کلی نگرم! 

دلتنگ ترکیب صوت و تصویرت 

دلتنگ خنده هات 

دلتنگ چشمات با اون رنگ عجیبشون 

دلتنگ لبخندت 

دلتنگ برق چشمات 

دلتنگ پیشونی روشنت 

دلتنگ راه رفتنت 

دلتنگ دقتت 

دلتنگ وقت هایی که اعصابت خورد باشه 

دلتنگ لحظه های فکر کردنت 

دلتنگ نگاه باهوشت 

دلتنگ چین های کنار قاب چشمات 

دلتنگ حاشا کردنت 

و ای وای.. دلتنگ عطرت.. 

دلتنگ نفس کشیدن توی هواتم... 

دلتنگ اون پنجشنبه م که دوست داشتم هرجور هست نزارم بری... حتی شده با تلاش های بیهوده مثل رو به روت ایستادن... 

که حتی برای چند لحظه بیشتر بمونی

دلتنگ آخرین نگاهت... که من حس حیرت و تسلیمی ازش خوندم 

من دلتنگم... دلتنگ پنجشنبه... 

دلتنگ اون لحظه که نوشتی بی بلا و من شاید روحم... توی آسمون هفتم سیر می کرد... 

بله... دلتنگم و چهار هفته س... دلخوشم به این online آبی... که برام تکراری نمیشه 

دلخوشم به شنیدن صدات و البته افسوس که صورت خورشیدیتو نمی بینم... افسوس که منو نمی بینی

ماه بی تو تنهاست.. خورشیدم.. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۱
شیرین
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکایت منما حجله حسن بیارای که داماد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۷
شیرین

روتینو باید به هم زد... 

تا جمعه پست نمی زنم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۶
شیرین

گیجم... 


خب من یه سری تلاشا... خصوصا این چند وقت انجام دادم که یه تغییر و تکونی به نگرشم بدم 

کلا شرایطشم مهیا شد ایت چند وقت... از چند جهت 


اما خب هنوزم مقادیری از اون حالات قبلی مونده 


مقادیر قابل توجهی


اون وقت من دقیقا تو یه حالیم... خیلی آشی! 


خیلی آشی و خیلی درهم 


نیاز دارم ده روز.. حداقل دو روز.. درو رو خودم ببندم و بالا پایین کنم 


ولی... اصن حسش نیست.. 


ینی این چند وقت به انواع و اقسام چیزای مختلف فقط نوک زدم

نتونستم توی هیچ قضیه ای دقیق بشم! 


فقط دوست دارم فرار کنم

یا اینکه فقط دارم میرم جلو که بگذره 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۲
شیرین

عاشق شد اینبار

تو وهم و رویا

دنیای ناکوک می رقصه با ما... 


+ صدای کرمی بدجور می چسبه... مرد تیری نازنین


+ از هفته بعد دانشگاه شروع میشه.  امیدوارم کارورزیمون همین موقع باشه. تابستون نندازن. 

کمک کنم به هیپوفیز برای ترشح اکسیتوسین 

گرچه کلا دانشگاه فضای این کمکو فراهم می کنه 


+ سخت گذشت و سخت تر می گذره؟ 


+ آسمون به یاد عشقم 

امشبو تا صبح بیداره 

خورشیدش بالا نمیاد 

کاری به فردا نداره 


+ خوبه با عطی جون روانشناسه هم داریم:)))  همون که شبیه عطی خودمونه 

و البته منو دوست داره :))))  


+ هیچ وقت تو دلتنگی هم خوب نبودم اینقدر... 


+ انتظار... آی انتظار

تو چشات عین شبه 

رنگ موهات 

روز من مثل نگات 

عین موهات 

رنگ شبه 


+ حامی خوب کننده ی حال خردادی خورشیدی:)  


+ مثل تو که خورشیدی


+ خوبه تا آخر هفته هم سرمو شلوغ می کنم... بعدشم می گذرونم دیگه... 


+ خیلی حرف و فکر و نکات مهم... این چند روز داشت... 

وای مگه داریم 

اصن حال ندارم به هیچی در حدی فکر کنم که بخوام بنویسم و حسشو درارم


+ خوب باشی... 


+ نکته خوب این چند روز...  بودن عطیه و نورکه

وگرنه که... 

خصوصا که یه چیزایی فهمیدم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۸
شیرین

آن چنان.. به جان تنیده ای که تا ابد 

تورا به جان... 

دوست می دارم 


+ توی اتوبوس... وقتی برمی گشتم... خودش بدون هیچ تلاشی زاده شد... 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۴۹
شیرین

فکر دلتنگی این عاشق باش... 

فکر این کوچه بی تو تنها... 

فکر اون لحظه که من یاد تو ام 

یاد تو هرجای خوب دنیاست 

فکر دلتنگی این عاشق باش

که تو هر ثانیه درگیر توعه

همه دنیا رو اگه خواب ببره 

اون هنوزم مات تصویر توعه 

فکر من باش که هنوز یاد توام 

مثل عاشقای دنیای قدیم

مثل فیلمای سیاه سفیدی که 

هنوز عاشقونه هاشو بلدیم... 


+ رسید آن روزی که باید!!  

تداخل.. :'(  نتونستم بردارم... :'( 

اونم چییی... با زبان... اییییی


+ قسمت نبود 

بهترین حالت اتفاق میفته... ایمان دارم 

به چیننده اتفاقات خوب و جذاب و یهویی


+ شاگرد ممتاز شدم :-P صدوبیست تومن تخفیف بهم دادن ^_^ 


+ زمانی را همانجایی نفس می کشم که تو نفس می کشی :'( 


+ زودتر خودتو بهم برسون... دلم تنگه... 

نمی دونم چه جوری.. ولی هرجوری هست باید ببینمت... 


+ آدمی چقدر مکانی که در آن عاشق شده دوست می دارد... 


+ خدارو چه دیدی... تو شاید بمونی... 


+..... 


+ معاشران گره از زلف یار باز کنید.. 

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید.. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۵
شیرین