با من به بهشت بیا...

۷۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

عقب موندم...!  انگار چند روزه که حسامو ننوشتم.  نه توی دفتر نه توی وب... 

درحالی که شاید دوروزه یا یه روزه 

انگاری که وارد فاز جدیدی میشم! شایدم روی پلم.. یا.... 


+ این روزا گرچه سخت... ولی می گذرن! 


+ جمعه هم فرداست!  اعجاب انگیز نیست فاطمه؟  

با اینکه دوست دارم زودتر یکشنبه برسه... ولی می ترسم! 

می ترسم روزگار... شوقمو ازم بگیره 

ولی یه جورایی ایمان دارم که... روزگار منو بهت می رسونه 



+ دلتنگتم عجیب... هوای خود عزیزتو دا‌‌شته باش!  منم هوای خودمو می دارم... 


+ چیزی نمونده به سپیده نگاهت 


+ هوای دریا دارم... وقتی که خورشید آیینه وارش می کنه! 


+ فردا تولد عطیه جانه! :)  روزی که خدا به زمین هدیه ش داد و من نبودم! 

خدا کنه بهش خوش بگذره!! 

و دوباره متولد بشه و خودشو باور کنه... همون خودش که خیلی جالبه و یه فلسفه مضحک تو چشماش خوابیده و با نگاه کردن بهش می تونی به دنیا پشت پا بزنی و بخندی!!!! 

رها... :* 

دوباره صفت مند بشیم و تو صفت ها شنا کنیم!  اصلا هرچی دلمون می کشه و نیاز داریم به خودمون بدیم... ما خودمونیم! 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۵۶
شیرین

دیشب که خاموشی زدم.. توی مرحله تفکرات قبل از خواب به پست جدیدم فکر کردم! 

اما فهمیدم که عه؟  پست جدیدی نداشتم!!! 

اصلا نتونستم عکسشو آپلود کنم!  و حتی متنشم هوتوتو شده بود. 

اما این بود : 


این عکس بالا زمانی افتخار اینو داشت که در سمت عکس کناروبم باشه. 

با یه قالب گاهی بنفش گاهی سفید! 

خودم یه حس خاصی بهش داشتم! یه جور حس نزدیکی

اولین بار سی سی فکر کرد منم! 

بعد از اون چند تا از دوستای واقعیم هم فکر می کردن که دختر توی این عکس منم 

آخرین نفر مهسا بود دیشب!! 

شما نفر چندم خواهید بود؟ 

تنها تا پایان این ماه فرصت دارید!! 

با هزاران هزار جوایز نقدی دیگر 

:-P 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۶
شیرین

همیشه از دیدن عکسای این مرد(یاستین جان! رفیق نروژی) لذت می برم :))))  


خیلی باحاله! 


انصافا.. انصافا.. عکس اول پست ذیل(!!)  خیلی شبیه عینهههه:)))) 


ترم جدید اگه بود.. بهش نشون میدم!! :-D شاید


حالا دیگه بیشتر از دیدن عکساش خوشم میاد :))))))  


خیلی حس باحالی بوددد:-D 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۸
شیرین




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۴
شیرین

احتمالا نسل ما... 

در همه زمینه ها به یک جور دانایی کاذب دچار شده!

کلی علت میشه براش سراغ گرفت(!) 

قدیم ها گویا انسان ها علاقه خاص تری به یادگرفتن و جستجو و کشف داشتن و گویا احساس شگفتی بیشتری هم تو وجودشون بوده.  

رفته رفته انگار کم رنگ شده 

و حالا جوری شده که مادربزرگ بچه من چیزخاصی برای تعریف کردن برای نوه ش نداره.  

و فکر کنیم اون وقت من برای نوه م چی بگم؟  مثل اخبار از اینستاگرام هنرمندا خبر و خاطره جمع کنم و بگم؟؟ 

وقتی کسی رو ندیدم و جایی نرفتم و حرف جدیدی نگفتم و نشنیدم و شوقی نداشتم و با زندگی فعالانه روبه رو نشدم و فقط یه مشت خاطره تاسف بار از کودکی پر از حس خشم و دلگیری و ترحم و...  دارم!! 

زندگی فقط توی درگیری های من با من خلاصه نمیشه 

و اینجور زندگیمونو مدیون نسل گذشته هستیم که به کلی خودشو انکار می کرد!  

و البته مدیون دیوارهای شهری و قطع شدن ارتباطمون با هستی.. هستیم! 


+ راهت را ادامه خواهم داد :)))  تا آخرین قطره خون... ای رفیق نروژی!  یاستین گوردر عزیز :))))))  


+ خرسندی بزرگم اینه که یاستین رو خودم وقتی نوجوون کله خراب شگفت زده ای بودم.. به طور اتفاقی از کتابخونه نزدیک مدرسه پیدا کردم.  

نه اینکه کسی بهم توصیه ش کرده باشه. که بعد یاد خاطرات اون آدم بیفتم و حالم گرفته شه:-P 

اون روزا شدیدا به این معتقد بودم که... اگه کتابی توی قفسه ها چشممو بگیره و برش دارم و مهرش به دلم بشینه، اتفاقی نیست و دست خدا و کاینات درمیونه 


+ رومن رولانم توی این قاعده س ولی یاستین چیز دیگریست 

تازه زنده سسسس! 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۵
شیرین

یکی از توانایی های دیگه ای که میشه یاد گرفت... 

اینه که از بارش فکرات و یاد گرفتن بیشتر نترسی

من خودم به شخصه پس ذهنم فکر می کنم که اگه یه اتفاق یا چه می دونم یه حالت.. یه برخورد.. یه کتاب.. باعث بشه من به نتایج جالبی برسم و همزمان چند تا نکته یاد بگیرم و یا آمادگی یادگیریشو پیدا کنم... باعث میشه قبلیا از دست بره 


یا اینکه به خاطر زیاد بودنشون.. نتونم همشونو حفظ کنم و اون وقت ای اماااان!  چی مییییشههه


همه اینا به خاطر یه ترس انسانی کوچیک که ترس هم علتش ندونسته.. 

در نتیجه با دونستن توانایی های مغزمون و خودمون... خیالمون راحت میشه و کم کم مدیریت فکرامونو یاد می گیریم و بیشتر و بیشتر از خودمون کار می کشیم. 

و مغز چه قدر خرسند میشه ازین احساس فایده 


به قول فروید.. گاهی یک سیگار فقط یک سیگار است 


قرار نیست همه چیزو بادید روانکاوی نگاه کنیم. 

روانکاوی در جای خودش استفاده می شه. 


یه وقتایی... خیلی وقتا مشکل ما ندونستنه و با یه سری مفاهیم اولیه مشترک بین انسانی مشکلاتمون حل میشه. 


به خودت اجازه بده... به خودت اعتماد کن... 


فکر می کنم وقتشه دوباره کمی به دوره شگفتی ها برگردیم

نسل ما به خاطر دیدن پیشرفت های سریع... فکر می کنه دیگه همه چی حل شده و معمایی در علوم وجود ندااره و همه چی رو می دونیم و جهان به وقت پایانش رسیده.. در حالی که... 

به نظر می رسه تازه اول راهه 

و هر نسلی مطمینا در جای هیجان انگیزی قرار داره 


+ یادگیری واقعا... خیلی بحث جذابیه!  هیچ وقت اصلا فکرشو نمی کردم که به این قضیه علاقه نشون بدم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۶
شیرین

شاید یکی از بزرگترین توانایی هایی که میشه یاد گرفت... 

اینه که بدونی... 

کدوم فکر.. توی مغزت آمادگی و شرایط اینو داره که بهش پرداخته بشه 

کدومشون هنوز جا داره بخیسه و وسیع تر بشه 

چه چیزی گفتنش سودمنده... 

چه چیزی ناگفته بمونه بهتره 

چیو باید کجا گفت!  چیو باید کجا نوشت... 

توضیح اضافه کی؟کجا؟ چه قدر؟ 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۳
شیرین

انصافا... اعتراف می کنم این روزا... 

با اینکه خروار ها حس عجیب غریب داشتن... 

ولی چیزای جدیدی فهموندن 

آشنایی های جدید با شرایط! 

حال رکود همیشه برای من پیش میومد!  خصوصا دو ماه آخر زمستون و این دفعه خیلی اساسی 

ولی این بار با یه رویکرد جدید باهاشون مواجه شدم 

و اعلام می دارم که کاپ بهترن پاییز زمستون تا امروز... تعلق می گیرد به سال 94 :))  


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۸
شیرین

تمام پرسه های من... کنار تو سلوک شد



+ قال داریوش!! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۴۳
شیرین

ما نسلی هستیم که سنت های امروز را نقض می کنیم 


و سنت های دیروز را به خود آویزان 



+ دیشب بین خواب و بیداری... وقتی که باشعور بودم 

+ نمیشه الهامات موزیک گمونم جبرواحتمال رو نادیده گرفت 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۲
شیرین