با من به بهشت بیا...

۳۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

دوران خوش آن بود که با امید به سر شد

باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود! 


با اندکی دخل و تصرف :-| 


+ واقعا...!  آدم بدون امید می میره قشنگ 

استیکر آدم پنجاه پنجاه امیدوار واهی 

که میگه واهی که اگر واهی نبود بیشتر ذوق کنه 

اگرم واهی بود پیش خودش ضایع نشه 


+ البته یه جورایی پذیرفتم 

قبلا گفته بودم ایمان دارم بهترین اتفاق ها میفته حتی اگه ظاهرا سخت به نظر بیاد 

خب... همینه 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۸
شیرین
نمی دونم چرا از دیشب از حذف کردن حرف ها حس خوبی بهم دست میده

+ بارون می بارم و... 
بارون اگر ببینم.. 
چه بارونی ببارونم! 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۲
شیرین

کاش همه زن های جهان، جادوی خاص زنانگی خودشون رو کشف کنن 

کاش همه زن های جهان، جایگاهی برای پذیرش قدرت خاص و متفاوت دیگری باقی بگذارن 

کاش همه زن های جهان، مات اویی باشند که باید

کاش همه زن های جهان، اون قدر زن باشن که بتونن نقاط ضعف و قوت یک نفر رو توی یک ظرف بریزن، هم بزنن و عمیقا دوست داشته باشن 

کاش همه زن های جهان، بتونن از هیچ، چیزی خلق کنن به اسم عشق و دوست داشتن و فرصت 

کاش همه زن های جهان، اون قدر قدرت زنانگی داشته باشن که تحقیرها و خشم ها نسبت به جنس به اصطلاح ضعیف، به فراموشی سپرده بشه 

کاش همه زن های جهان، کمی بیشتر به جای واکنش های سریع، سکوت و توجه کنن و فرصت بدن تا کسی دربرابرشون نقاب نزنه 

کاش همه زن های جهان، از اینکه انگشت اشاره رو به سمت خودشون برگردونن نترسن و گاهی خودشونو بازخواست کنن... شجاعت!  



+ ایده از حرف های زنانه با خواهر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۱
شیرین

از وقتی چشم باز کردم به امروز... 

خونه و خیابون... 

بی اختیار توی ذهنم تکرار میشه : 


جهان بس فتنه خواهد دید 

از آن چشم و از آن ابرو... 


جهان بس فتنه خواهد دید

از آن چشم و از آن ابرو... 


جهان بس فتنه خواهد دید

از آن چشم و از آن ابرو... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۶
شیرین


اصلا میگن دکتر شیری دیشب پست منو خونده، این حرف ها رو زده 

به هرحال اگر باور نمی کنید :))) بی ربط به پست قبل و فکرهای این روزها نیست 

از این جور حرفاش خیلی خوشم میاد! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۲۱
شیرین

کاش همه مردهای جهان ادبیات می خوندن 

کاش همه مردهای جهان شعور درک احساسات خودشون و دیگری رو داشتن 

کاش همه مردهای جهان به زندگی، مرگ و فلسفه فکر می کردن 

کاش همه مردهای جهان توی راه شناختن خودشون و عزیزانشون کمر همت می بستن 

کاش همه مردهای جهان با همه حواس پرتی هاشون، حواس جمع چیزهایی که باید می شدن 

کاش همه مردهای جهان به زن ایمان می آوردن 

کاش همه مردهای جهان اون قدر مرد بودن که جایی هرچند کوچیک برای بها دادن به چیزهای ندیدنی توی زندگیشون باز می کردن 

کاش همه مردهای جهان قلبشونو میشکافتن 

کاش همه مردهای جهان به جای قدم زدن و فراموش کردن، گریه می کردن 

کاش همه مرد های جهان به جای بازی کردن نقش معمول و دیکته شده ی یک مرد، خودشون بودن 

کاش... 


+ از چیزهایی که این اطراف می بینم 

آدم ناراحت میشه که یه آدم یا اکثریت.. به خاطر چیزهایی که از بچگی براش ساختن و یه جورایی تربیت و تفکر جمعی، از مهم ترین جنبه های انسانی خودش دور بشه و فکر کنه خیلی غیر معموله پرداختن بهش 

وقتی می بینی چه قدر مثلا به فلانی میاد که جور دیگه ای باشه... ناراحت کننده س 

یه زندگی کارمندی.. بازنشستگی و دیگر هیچ؟ 

پول روی پول و همین؟ 


+ از این کاش ها برای زن ها هم زیاد میشه نوشت 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۸
شیرین

عشق عشق می آفریند 

عشق زندگی می بخشد 

زندگی رنج به همراه دارد 

رنج دلشوره می آفریند 

دلشوره جرات می بخشد 

جرات اعتماد به همراه دارد 

اعتماد امید می آفریند 

امید زندگی می بخشد 

زندگی عشق می آفریند 

عشق عشق می آفریند 


مارگوت بیگل. در دل با صدای الف. صاد خوانده شود



+ عطیه! این شعری که گذاشتم الان به احوال تو هم خیلی میخوره. 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۸
شیرین

نامت را در شبی تار بر زبان می آورم 

ستارگان 

برای سرکشیدن ماه طلوع می کنند 

و سایه های مبهم

می خسبند! 


خود را تهی از ساز و شعف می بینم! 

(ساعتی مجنون 

که لحظه های مرده را زنگ می زند...) 


نامت را در این شب تار بر زبان می آورم! 

نامی که طنینی همیشگی دارد! 

فراتر از تمام ستارگان و 

پرشکوه تر از نم نم باران! 


آیا تو را چون آن روزهای ناب 

دوست خواهم داشت؟ 

وقتی که مه فرونشیند، 

کدام کشف تازه انتظار مرا می کشد؟ 

آیا بی دغدغه تر از این خواهم بود؟ 

دست هایم برگچه های ماه را فرو می ریزند... 


لورکا :)  با تاکید فراوان.. بازگردانی یغما گلرویی 


+ دیروز همون شعر سپیده ی لورکا رو توی یه کتاب دیگه با ترجمه ی دیگه ای دیدم! از تعجب وا رفتم. شعر نابود شده بود. به نظرم قشنگ نبود. 

خلاصه قبلا هم به این نتیجه رسیده بودم! یغما گلرویی لطفا همه کارهاتو از جمله عکاسی و شاعری و نقد های اجتماعی و...  بزار کنار و فقط ترجمه کن! گاهی هم ترانه. 


+ یه دلهره غریب و قریبی دارم...

دلهره... 


+ وقتی یه شعری که حسمه رو توی وب می نویسم.. خوش ندارم کپی پیستش کنم. 

دوست دارم خودم تایپش کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۱
شیرین

یه نوشته ی یهویی و از سر پری دل.. برای خودم که یادم بمونه یه چیزایی رو :


مردها ترمیم پذیرتر هستن 

مثلا یه مرد چهل ساله مجرد با سختی های فراوان و شکست های عاطفی سنگین... به راحتی توی همین سن یا حتی پنجاه سالگی بهترین ازدواج رو برای خودش جور می کنه و یه طوری زندگی می کنه که انگار بیست سالشه


مثلا یه مرد پنجاه ساله که همسر مریض و شکسته ای داره، با فوت اون مواجه میشه و چندی بعد خیلی ریلکس با یه دختر مجرد بی پول ازدواج می کنه و جوری عاشقانه زندگی میسازه که انگار صدسال دیگه پیش روش داره 


اما زن ها... آروم آروم کم میشن. تحلیل میرن و می میرن! 

مثلا یه زن مجرد چهل ساله با سختی های فراوان و شکست های عاطفی سنگین... اون قدر خسته س که کاملا محتمله که چندجور اختلال روانی هم داشته باشه. نهایتا اگر فرصت تاهلی هم براش پیش بیاد، با یه مرد شصت تا صدساله هست که یا خیلی پولداره یا حداقل سرپناه و خورد و خوراکی رو می تونه فراهم کنه. و همیشه می تونید طرح خستگی رو توی چشم هاش ببینید 


مثلا یه زن پنجاه ساله که شوهر فلان و بهمان و به قولی ظالم و پردردسرش فوت می کنه.... هیچ وقت ازدواج نمی کنه و هیچ وقت هم شاد نمیشه و تا انتهای زندگیش مجبوره آویزون فیزیکی و روانی به بچه های ظالمش باشه 


و اینگونه زن... همیشه خسته و مقصره 


یه بخشیش به خاطر تفاوت های شخصیتیشونه... یه بخشیش هم دیدگاه جامعه به زن! یا دیدگاه تحمیلی جامعه به زن 


+ صحبت کردن درباره این جور چیزها و دیدنش برای آدم ایده آل گرایی مثل من خیلی دردناک و عجیبه! 

ولی خب چیزیه که وجود داره و نمیشه نادیده گرفت. 

یه ماجراهایی هستن که همش دارن دور و برمون تکرار میشن ولی اون قدر پایین و غمگین و تکراری هستن که حتی نمی تونیم قصه شون کنیم. 

اینکه یک نفر انسان توی اون سن و سال ها به این فکر کنه که سرپناهش چی میشه؟  کلفتی این و اون چی میشه؟  نون و آبم؟ 

بعد تنها تفریحش این باشه که پشت سر این و اون حرف بزنه... چون هیچ دغدغه ای نداره و تنهای تنهای تنهاست 

آدمی که کلی واسه خودش هوش و استعداد داشت. آدمی که مثل همه کلی آرزو داشت. آدمی که عاشق شد ولی به خاطر حرف فلانی یا به خاطر موقعیت خانواده ش به عشقش نرسید... آدمی که مثل همه فکر می کرد.. آدم آدم می گفت... 


سهم این آدم از زندگی... روز و شب گذروندن توی یه گوشه ی دولتی بهزیستیه؟ 

بعد مرگ؟ 


توی تموم مراحل زندگی این آدم... هزارتا آدم بودن که می تونستن یه کاری انجام بدن تا اون جور دیگه ای زندگی کنه 

حداقل تنها و سالم... 


ولی بهش میگن دروغگو! رهاش می کنن...پشت سرش حرف می زنن. کم کم جلو روش فحشش میدن. 

چون فامیل هاش... همه همون زن هایی هستن که از شونزده سالگی به بعد شوهر کردن که شوهر کرده باشن... بچه آوردن... چون باید بچه بیارن... یا حداقل انگیزه ای برای زندگی داشته باشن... شوهرشون بهشون خیانت کرد... شوهرشون معتاد شد... شوهرشون کار نکرد... 


+زیرزمین جامعه مون... 

حتی روزمین و بالازمین هم باز مشکلات عجیب و غریب خودشو داره. 

ولی خب دسترسی زیرزمینی ها به آگاهی و اطلاعات خیلی کمتره.  فرصت های نجاتشون خیلی کمتره... خیلی راحت تمام زندگیشون از دست میره 



+ اینکه الف وارد دنیای اختلالات روانی بشه و کم کم از واقعیت دور... خیلی دردناکه 

الف توی روستایی خیلی دورتر از این شهر زندگی میکنه 

الف دوست داشتنی 

الف مهربون... الف خندون... الف دور 


+ کاش این نو‌شتن ها فایده ای داشت


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۳۳
شیرین

مثلا امشب من و نورا خواستیم سلفی بگیریم :))) 

بانو از خنده غش کرده و خودش را به سمت من متمایل می کند :)))) 

بعد چند تا عکس خانوم طوری.. این عکس یهویی مسخره خوبه :))) 

قالب هم... برگشتیم به خونه:-D 

مهشید وبشو سفید کرد... منم دلم خواست


+ حال و هوای این روزها عجیب به آلبوم ماه و ماهی حجت اشرف زاده نزدیکه 


+ باز آ در چشم من 

جانم 

گردد 

رو

شن... 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۵۹
شیرین